روی سخنم با کسانی است که این سئوال را این روزها باز از ما می پرسند :چرا از کشور فرار کرده اید و می ماندید مانند نلسون ماندلا ،بهای رسیدن به آزادی را می دادید!!!! دوست عزیز..هموطن گرامی..اگر ماندنی در کار بود و ماندنی را احساس می کردیم مطمئن باشید می ماندیم ...اگر می دانستیم که حیثیت ،غرورمان و روانمان سالم خواهد ماند، تا روز رستاخیز مردم و تا زمانی که درب زندانها شکسته شود و ما آزاد شویم، می ماندیم......ولی آیا تضمینی بر ماندن ما بود؟!...تضمین می دادید که با همین هوش و حواس و با همین شکل و شمایل دوباره به آزادی برگردیم؟؟!!!....خواهش می کنم شما دیگر به زخممان نمک نپاشید که این روزها سکوتمان همه فریاد است و فریاد.........
دوستی برایم نوشته بود مانماندیم چون مردم در خانه ماندند و ما با دژخیمان ....راست می گوید....ما ماندیم و دژخیم.....ما ماندیم و صندلی سرد فلزی بازجویی......ما ماندیم و چشم بند کثیف پارچه ای.........ما ماندیم و سلول کثیف انفرادی.....ما ماندیم و پتوی کهنه با بوی رطوبت زندان......ما ماندیم و صدای باز و بسته شدن دریچه سلول....ما ماندیم و چراغ همیشه روشن زندان.....ما ماندیم و نان خشک...ما ماندیم و استرس غذای آلوده به مواد توهم زا.....ما ماندیم و آب با طعم نفت....ما ماندیم و لیوان کهنه پلاستیکی سلول.....ما ماندیم و موکت کثیف و پر از لکه های خون سلول.....باز هم بگویم....بگویم..یا سکوتم را فریاد بزنم؟؟!!!!!!!!
پاسخحذف