پناهنده سياسي كسي است كه چهره به چهره روبه رو، در برابر حكومت مسلّط ايستاده بود، و اگر بيرون آمده،از ترس جان نبوده است.او با همان فكر مبارزه و با سلاح انديشه خويش ترك خاك و ديار كرده است .در اين ميان هستند بسياري ازنويسندگان،شاعران، نقاشان،مجسمه سازان، كه سلاح آنها همان كارشان است و در جرگه رزمندگان ديگر قرار ميگيرند. پناهنده سياسي نيّتش اين است كه با جلادان حاكم بر وطنش تا نفس آخر بجنگد و حاضر نيست از پا بيفتد. به لقمه ناني بسنده ميكند، ناله سرنمي دهد و شكوه نمي كند.مدام در تلاش است كه ديوار جهنم آخوندها را بشكند و به خانه برگردد. خانه او وطن اوست.براي تميز كردن خانه قدرت روحي كافي دارد و وقتي آشغالها جمع شدند، حاضر است سرتاسر وطن را با مژّههاي خود پاك كند.از جان گذشته است و مطلقاً نميترسد.پناهنده سياسي نارنجكي است كه به موقع ميخواهد ضامن را بكشد و كوهي را از جا بركند با دست بريده براي هر كار يدي حاضر است، با پاي بريده مدام مي دود و با چشمان كم سو همه جا را ميبيند.روحيه پناهنده سياسي عضلاني است، انگار كه از سرب ريخته شده.واهمه يي از مرگ ندارد، و زماني كه خود را در صف پناهندههاي قلابی ميبيند، خشم جان او را به لب ميرساند، چون ميبيند ستون فقرات بشردوستي ساخته و پرداخته حكومتها فرقي بين او و دلالان اسلحه نميگذارد. اولي مدام با دو گذرنامه در رفت و آمد است.. ولي او اگر پا به وطن بگذارد، جمهوري اسلامي امكان نفس كشيدن نيز برايش نخواهد گذاشت و پاي ديوار خواهدش كاشت و سوراخ سوارخش خواهد كرد.دراينجاست كه قوانين به يكباره بياعتبار ميشوند. دراين جاست كه بايد تأملي مثلاًدر «قرارداد1951» كرد، يا در قوانين و مقرّرات ديگر
سوءتفاهم نشود، منظور اين نيست كه كشورهاي پناهدهنده سختگيري بكنند. اصلاً حتّي تلاش فراواني بايد كرد كه به آوارههاي دور افتاده بيش از پيش توجّه شود،اين تلاش امر بسيار لازمي است. غرض اين است كه فرق «پناهندهسياسي» قلابی با «پناهندهسياسي واقعي» روشن شود. اين دو از يك جنس و از يك قماش نيستند.
ميان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمين تا آسمان است
اقا جون میشه نقل قول های نخ نما نیاری ؟ پناهنده سیاسی کسی هست که زمان شاه کتابش چاپ
پاسخحذفمیشده بعد به شاه فحش میداده تا روشنفکر قلمداد بشه بعد آن ساواک کودن میبردش دو روز زندان
بعد به صورت قهرمان خلق بیرون میآمده و همین شخص تازه در زندان جمهوری اسلامی میفهمه دیکتاتور
یعنی چی و به خطر افتادن راست راستی یعنی چی و دمش رو روی کولش میذاره و فرار میکنه خارج تا
دوباره ادای آدمهای به راستی روشنفکر را در بیاره و کسانی را که از صدقه سر همین شبه روشنفکران
از فقر اقتصادی به خارج پناه بردند را مسخره سیاسی نماید . و به روی خود نیاورد که این رژیم را به قول
صادق هدایت " چس ناله های "" همین روشنفکر نماها بر سر کار آورد تا به جای اینکه ژاپنی و کره ای در مجتمع های
صنعتی اراک، لهستانی و چک اسلواکی سابق در کشت و صنعت مدرن دشت مغان ، روسی در ذوب آهن ، آلمانی در
ماشین سازی ،آمریکایی در ارتش و ساختمان سازی مثل شهرک اکباتان و فلیپینی در خانه های مردم به عنوان خدمتکار
و مالزیایی ، و اندونییا ای ، و پاکستانی ، و افغان و،،،،،،،،،،،،،، این ایرانی با التماس به دریوزگی سفارت خانه های
این کشور ها برود تا اقلا بهش نگویند چی بپوش و چی بخور و چی نخور .
آقای گرامی این قلم حسین ساعدی هم که در خارج دق کرد و مرد ، مانند ده ها نویسنده دیگر از جمله ( شاهرخ مسکوب )
در منزلی که در کن تهران برای این هنرمندان ساخته بودند و به نام کوی کن معروف بود و با قیمت نازل در اختیارشان بود
سکنی داشته و شبها بزمی و ،، خوشی زیر دلشان را زده بود و به شاه فحش میدادند اما همین (شاهرخ مسکوب) در خاطرات خود با نام
(روز های در راه ) که در آوارگی جمهوری اسلامی نصیب شده در پاریس نوشته حتی آرزوی جایی را میکند که اقلا توالت
داشته باشد ،(حسن هنرمندی) هم از فقر در اتاقی زیر شیروانی در پاریس خودکشی میکند .
سخن زیاد شد ولی منظور این هست که هر نقل قولی را همینجور ننویسید و شرایط مردم را هم در نظر بگیرید وگرنه .هستند
اشخاصی که وقتی اتفاقی این مطلب را در بالاترین میبینند حتما جوابی هم برای آن دارند .
موفق باشید.