این روزها......

شاید «دریاچه ارومیه» از عمد خود را قربانی می‌کند تا با اینکارش دیگر شاهد اختلاف ایرانیان نباشد و با قربانی کردن خود دوباره مردم ایران را متحد کند. بیایید ما هم نشان دهیم که متحد هستیم و نخواهیم گذاشت دریاچه ارومیه از بین برود.
زنده باد ایران و ایرانی

نامه ای در مورد حرکتهای اخیر مردم آذربایجان به آقای مجتبی واحدی

درود آقای واحدی عزیز
مطلب مهمی که سعی کردم باهاتون بصورت زنده در میان بگذارم و متاسفانه باز بعلت مشغله کاری ممکن نشد این است که :
به نظر من در شرایط کنونی بهترین فرصت بوجود آمده تا سو تفاهمهای ایجاد شده مابین مردم آذربایجان و جنبش سبز که محصول توطئه حکومت بخصوص در ایام انتخابات و با انتشار فیلم آقای خاتمی رخ داد ، از بین برود . واین جز با حمایت و عکس العمل سنجیده و محکم جنبش سبز و شورای هماهنگی ممکن نیست.
ببینید در حال حاضر افکار عامه مردم آزربایجان منتظر واکنش شورای هماهنگی و افراد تاثیر گذار جنبش سبز است و مطمئن باشید در صورت واکنش مناسب و حمایت مکفی، توطئه سنگین حکومت در امر تفرقه افکنی محکوم به شکست خواهد شد.
واقعیت این است که در مدت 2 سال از آغاز جنبش سبز و عدم حمایت و پشتیبانی واقعی مردم آذربایجان از آن ، اینک بهترین فرصت و شاید تنها فرصت همراه کردن آنان با جنبش فرا رسیده است و حیف است که از این پتانسیل جهت حرکت دوباره جنبش و خروج آن از سکون استفاده نکرد.
دوست عزیز به نظر من تنها 24 ساعت فرصت داریم که نیروی عظیم و قدرت مردم آذربایجان را در پیشبرد اهداف جنبش همراه کنیم و این میسر نیست جز با تصمیم درست شما عزیزان به دور از تمام سخنان و عکس العملها از سوی متعصبان هر دو طرف.....تاریخ ایران سراسر نشانگر تاثیر حرکتهای مردمی آذربایجان در تغییرات سیاسی و اجتماعی ایران بوده و خواهد بود.عاجزانه از شما می خواهم که این مهم را مد نظر داشته باشید.با سپاس 

همایون نادری فر  ساعت 4.30 دقیقه نیمه شب به وقت ایران ششم شهریور 1390

خدا وکیلی آیا خوشحالی‌های روزمره ما ملت ایران بیشتر از سایر ملتها نیست!؟!!!!!

 
با دوستی به‌ گپ و گفت مشغول بودیم. داشتیم مقایسه می‌کردیم میزان خوشحالی‌های مردم خودمان را با سایر ملل. به این نتیجه رسیدیم که طی ۳۳ سال گذشته که جمهوری اسلامی تاسیس شده، ملت را آنقدر به مرگ گرفته‌اند که به تب راضی ‌شود و خوشحالی‌هایش نسبت به گذشته و نسبت به مردم دیگر کشور‌ها، آنقدر بیشتر شده که حد و اندازه ندارد (برای مثال سایرین که زندانی سیاسی ندارند که آزادیش خوشحال کننده باشد!!). مثال‌های بسیاری برای این نتیجه‌گیری داشتیم که البته نا گفته نماند بخشی از خوشحالی‌هایمان ضمن اینکه قلبی است اما به نوعی ریشه در مبارزه با حکومت دارد. بی‌مناسبت ندیدم آنها را با شما نیز درمیان گذارم

یکم - زیدآبادی پس از ۲ سال و اندی به مرخصی می آید همه خوشحال می‌شویم

 

دوم - آمنه از قصاص درمی‌گذرد همه تبریک می‌گوییم و به منش او درود می‌فرستیم و خوشحال می‌شویم

 

سوم - در صف شلوغ نانوایی هستیم و بالاخره نان گیرمان می‌آید، خوشحال می‌شویم

 

چهارم - احمدی‌نژاد از پول خودمان به ما یارانه می‌دهد ممنون و خرسند می شویم

 

پنجم - وارد اتوبوس می‌شویم و جا گیرمان می‌آید که بنشینیم خوشحال می‌شویم

 

ششم - بنزین با قیمت ارزان برای شب عید اعلام می‌کنند خیلی خوشحال می‌شویم که بنزین سفر جور شد

 

هفتم - در فرودگاه و هنگام خروج متوجه می‌شویم که ممنوع‌الخروج نیستیم و خوشحال می‌شویم

 

هشتم - باران می‌آید و از آلودگی هوا برای چند ساعتی در امان‌تر می‌مانیم خوشحال می‌شویم

 

نهم - در عروسی و پارتی کسی مزاحم تفریحمان نمی‌شود خیلی خدا را شکر می‌کنیم

 

دهم - دروغ‌های احمدی‌نژاد بصورت جوک در‌می‌آید و با لذت برای هم تعریف می‌کنیم

 

یازدهم - نوار ربنای شجریان را هنگام افطار با صدای بلند در منزل پخش می‌کنیم و احساس خوشحالی می‌کنیم

 

دوازدهم - در بازگشت از سفر کسی در قسمت گمرک فرودگاه به ما گیر نمی‌دهد و خوشحال می‌شویم

 

سیزدهم - رستورانی را می‌شناسیم که هنگام صرف غذا کمی ودکا قاطی نوشابه مون می‌کند و پز می دهیم و خوشحال می‌شویم

 

چهاردهم - از صحنه درگیری ماموران با خانم‌ها در خیابان یواشکی فیلم می‌گیریم و به شیوه‌ای در دنیای مجازی منتشرش می‌کنیم و خوشحال می‌شویم

 

پانزدهم - به فیلترشکن جدیدی دست پیدا می‌کنیم و خوشحال می‌شویم

 

شانزدهم - نرم‌افزار جدیدی به‌طور مجانی گیرمان می‌آید و خرسندمان می‌کند

 

هفدهم - به مشهد می‌رویم و دستمان به ضریح می‌رسد خوشحال می‌شویم

 

هجدهم - هواپیمایمان سالم به زمین می‌رسد و می بینیم سقوط نکرده خوشحال می‌شویم

 

نوزدهم - گشت بازرسی در نیمه شب نگه‌مون می‌دارد و نمی‌فهمد که مشروب خورده‌ایم و خوشحال می‌شویم

 

بیست - فیلم جدایی نادر وسیمین پرفروش‌ترین در تاریخ سینمای ایران اعلام می‌شود واینکه از فیلم اخراجی‌های ۳ ساخته ده‌نمکی بیشتر فروش داشته، ما را خیلی خوشحال می‌کند

 

بیست و یکم - اون موقع‌ها که همه چیز کوپونی بود، وقتی کوپن اعلام می‌کردند خیلی خوشحال می‌شدیم

 

بیست و دوم - علی‌آبادی به عنوان نامزد وزارت به مجلس معرفی می‌شود و رای نمی‌آورد و همه خوشحال می‌شویم

 

بیست و سوم - دست احمدی‌نژاد رو می‌شود که با رمالان و کف‌بینان مملکت را اداره می‌کرده خوشحال می‌شویم

 

بیست و چهارم - فلانی چند روزی غیبش می‌زند و همه جا شایعه می‌شود که او دارفانی را وداع گفته است. همه یک جورایی منتظریم اعلام بشه تا بریزیم تو خیابونا و جشن بگیریم

 

بیست و پنجم - بعضی وقت‌ها ایران در یک مسابقه می‌بازد، چون خیلی از حکومت متنفریم، خوشحال می‌شویم
و این قصه ادامه دارد    (ارسالی توسط یک دوست ) ه

جدا" این پول ها كجاست؟


خوب ! خبر را كه دیدید. خیلی شفاف اعلام شده ایران
سالانه 217 میلیارد دلار از فروش نفت و گاز (معادن ، پتروشیمی ، مالیات و ... رو حساب نكردیم) پول می گیرد

217 میلیارد دلار =238700 هزار میلیارد تومان ....  یعنی روزانه حدودا 650 میلیارد تومان (دلار به قیمت 1100 تومان)

یعنی با درآمد یك روز نفت و گاز كشور می توان بدون وام و منت كل مسكن مهر یعنی 31000 واحد 75 متری را از ابتدا با قیمت هر متر مربع 300000 تومان ساخت و تمام كرد و به رایگان به مردم داد!

یعنی با در آمد پنج روز ( صبح شنبه تا پایان چهار شنبه ) می توان یارانه نقدی كل كسانی كه ثبت نام كرده اند یعنی 72 میلیون و پانصد هزار نفر را واریز كرد
یعنی اینكه با درآمد یك روز و نیم كشور می توان ورزشگاهی ساخت كه لیاقت برگزاری المپیك لندن را داشته باشد

یعنی با در آمد یك روز می توان دو نیروگاه 450 تا 500 مگا واتی ساخت یعنی برابر بانیروگاه اتمی بوشهر كه قرار است 1100 مگا وات نیرو تولید كند
یعنی با در آمد یك هفته مملكت می توان 104 هواپیمای ایرباس A320 نو خرید
با در آمد بیست روز كشور می توان 743150 تویوتا كرولا 2011 خرید و هرچی ماشین داغونه از سطح كشور جمع كرد وسرانه مصرف بنزین رو به 5-6 لیتر در 100 كیلومتر رسوند
پس با حدود یكماه درآمد نفت و گاز میتوان نصف مشكلات سی ساله مملكت رو حل كرد... ببین با 12 ماه چه كارهایی میشه كرد!

جدا" این پول ها كجاست؟

ای مردمان به خواب رفته....بیدار شوید

قران به سر می گیرند و می گریند از شام تا سحر
در مساجد
و در خیابان
کودکان بی پناه از خستگی و کلافگی گریه سر می دهند.
افطاری مفصل می خوانند و دعای شب احیاء می خوانند تا بامداد
در خانه های امن شان
و در خیابان
دختران جوانان برای پول شام تن می فروشند به عابران، غمناک و ناشاد
امام زمانشان را فرا می خوانند تا به ظلمی پایان دهد
که خود آمران و عاملان آنند
و مامورانشان بیرون
مظلومان را به جرم دزدی نان شلاق می زنند.
اینجا ایران است
سرزمین مردمانی که خواب رفته اند
و روزانه بر سر مناره هایش
سه بار لالایی مذهب را می خوانند.
سر بر سجده ی جهل می کشند مومنانش
تعظیم به بت یاوه گویی می کنند نمازخوانانش
و با دست خود قمه بر سر خویش می زنند
تا سرخی فقر فکری را به چشم دیگران کشند.
اینجا ایران است
سرزمینی که مردمانش
طوق مذهب بر گردن
زنجیر فقر بر پا
و داغ انسانیت از دست رفته شان را
بر دل دارند.

کی نوبت تو میشه سید علی!

 
رفتن صدام را دیدم، رفتن مبارک را دیدم، رفتن قذافی را هم دارم می بینم... فردا پس فردا نوبت بشار اسد است و من از ته دل خوشحالم. خوشحالم که روزگارم روزگار فروپاشی دیکتاتورها بود. روزگار پایان دروغگویان قدرت طلب! روزهای تمام شدن استبداد مردانی که برای مردمانشان مردانگی نکردند. حالا فقط یک آرزو برای تکمیل خاطراتم دارم. کی نوبت تو میشه سید علی؟!
 
ما و سقوط دیکتاتور لیبی

«اصل»، اراده و عزم و همت «خویش» (ملت) است که می‌تواند «تغییر» را رقم زند.
اسفندماه 1389 در روزهایی که وضع حکومت‌های غیردموکراتیک تونس و مصر مشخص شده بود و اعتراض مردم به دیکتاتوری قذافی اوج می گرفت، نگارنده در مکتوبی(1)، بر این نکته تاکید کرد که سبزها باید تحولات در لیبی را با دقت مضاعف مورد تأمل قرار دهند. مدعای آن مطلب این بود که لیبی به‌دلایل متعدد و از جهات گوناگون وضعی م
شابه ایران دارد؛ چه صاحبان قدرت و چه جامعه‌ی لیبی واجد شباهت‌های مهمی با حاکمیت و جامعه‌ی ایران هستند. برخی از مهمترین مولفه‌هایی که تا پیش از سقوط قذافی، و حتی هم‌اینک، لیبی را به ایران شبیه می‌کرد و اهمیت پیگیری رویدادهای آن را توسط حامیان جنبش سبز، توضیح می‌داد، اجمالا عبارت بودند از :

1. لیبی همچون ایران از یک حاکمیت اقتدارگرا، سرکوبگر، و متکی به شخص که خودکامگی را در پوشش قانون پی گرفته، برخوردار بود.
2. دولت در هر دو کشور ویژگی‌ها و شاخصه‌های «دولت رانتی» را بازتاب می‌دهند. بیش از 70درصد از درآمد دولت طرابلس متکی به فروش نفت و گاز است. این وابستگی گاه تا 90 درصد رسیده است.
3. هر دو حکومت، بر دین به‌مثابه‌ی ایدئولوزی تکیه زده‌اند. نهادهای دینی مستقل از دولت در لیبی _که بیش از 97درصد مردم آن مسلمان هستند_ وجود ندارند و از امکان فعالیت آزاد و مستقل از حکومت برخوردار نیستند.
4.صاحبان قدرت در لیبی چون همسانان خود در جمهوری اسلامی بر یک رخداد بزرگ (کودتای بدون خونریزی در لیبی علیه نظام شاهنشاهی، و انقلاب علیه رژیم سلطنتی در ایران) و مطالبات و ابهت و جذابیت‌های آن، تکیه می‌کردند و وضع کنونی خود را به آن رویداد ویژه پیوند می‌زدند.
5. حاکمان اقتدارگرا در هر دو کشور، مدعی ارائه‌ی «راه سوم» میان غرب و شرق بوده و هستند و دولت خود را منحصربه‌فرد و الگویی جدید در جهان توصیف کرده و می‌کنند.
6. صدا و سیما در هر دو کشور، دراختیار قدرت خودکامه و غیردموکراتیک بوده و هست. تلویزیون و رادیویی جز رسانه‌ی رسمی حکومت در لیبی وجود نداشت. اختیار پخش برنامه‌های ماهواره‌ای در دست وزارت تبلیغات و ارشاد این کشور بود.
7. از مطبوعات آزاد و مستقل و مخالف در لیبی _چون ایران_ خبری نبود.
8. لیبی بالاترین نرخ شهرنشینی را در کشورهای منطقه دارد؛ بیش از 86درصد شهروندان لیبی در شهرها زندگی می‌کنند. چنان‌که در ایران نرخ شهرنشینی به‌گونه‌ای محسوس بالا رفته و به بیش از 75درصد رسیده است.
9. در هر دو کشور جمعیت جوان درصد قابل اعتنایی را به‌خود اختصاص می‌دهند. بیش از دو سوم جمعیت شش و نیم میلیون نفری لیبی _همچون ایران_ زیر 35 سال سن دارند.
10. میزان مشارکت زنان در مناسبات اجتماعی لیبی به شکل محسوسی _همانند زنان ایران_ درحال افزایش است.
11. با وجود اتکای لیبی به درآمد نجومی بادآورده (رانت نفت و گاز)، بی‌کفایتی و فساد حاکمان در این کشور، نرخ تورمی حدود 10درصد ایجاد کرده و لشکری از بیکاران سامان داده که 30درصد نیروی کار این کشور را دربر می‌گیرد. وضعی که مشابه حال و روز نرخ تورم و نیز مشکلات نیروی کار جوان و متخصص ایران است.
12. نرخ باسوادی در لیبی به حدود 85 درصد می‌رسد؛ چنان‌که در ایران نیز این نرخ حدود 90درصد گزارش می‌شود.

با این مشابهت‌های غریب و قابل توجه لیبی (حکومت و جامعه مدنی آن) با ایران، تحولات لیبی برای ناظران و تحلیل‌گران و نیز حامیان و همراهان جنبش سبز مهم‌تر از وضع مصر و تونس می‌نمود و می‌شود. چرا که در لیبی نیز دولت اقتدارگرای رانتی و ایدئولوژیکی بر سر کار بود که بر سلاح و نفت و تزویر و ابزار تبلیغات تکیه داشت، و در برابر مطالبات دموکراتیک شهروندان، خودکامگی پیشه می‌کند و به سرکوب بی‌رحمانه و غیرانسانی رو ‌آورد. ضمن این‌که با سودجستن از درآمدهای نفتی، لایه‌هایی از شهروندان را به‌عنوان حامیان اجتماعی خود، بسیج می‌کرد و با رویکردی پوپولیستی، می‌کوشید اقتدار نامشروع خود را تداوم بخشد.

اگر معمر قذافی، رهبر خودکامه‌ی لیبی معترضان و مخالفان خود را «حشرات مزاحم و موش» می‌خواند و از طرفدارانش می‌خواست به خيابان‌ها بريزند و «تکليف مزاحمان را روشن کنند»، خودکامگان ایران نیز مخالفان و معترضان را «میکروب» و «خس و خاشاک» توصیف می‌کنند و مزدوران خویش را برای قلع‌وقمع شهروندان خویش به خیابان‌ها فرامی‌خوانند. حاکمان تزویرگر و ماکیاولیست‌های هر دو کشور، با در پیش گرفتن شارلاتانیسم سیاسی، حامیان و مردوران خویش را «مردم» می‌دانند و ادعا می‌کنند که در برخورد با مخالفان و معترضان هم «خونی از دماغی نریخته است». و باز در کنشی مشابه، تشنگان قدرت در لیبی و ایران، ایالات متحده را بهانه‌ای برای سرکوب قرار داده‌اند، مخالفان و معترضان را «وابسته به واشنگتن و دشمن» می‌خوانند، و مدعی می‌شوند که در صورت تغییر وضع، آمریکا بیشترین نفع را خواهد برد.

تغییر در لیبی و ایران

در برابر همه‌ی تهدیدها و سرکوب‌های بی‌رحمانه و غیرانسانی دشمنان دموکراسی در لیبی، شهروندان این کشور با جان‌بازی و شجاعت و سماجت، پیگیر راه سخت و دشوار آزادی شدند؛ «شب قدر» ایشان دیشب فرا رسید و بامداد امروز (دوشنبه) دموکراسی‌طلبان لیبی تغییر نظام سیاسی را در این کشور به جشن نشستند.

این‌که گردان حفاظت از قذافی تسلیم مخالفان شد؛ نیروهای محافظ سیف الاسلام با انقلابیون همکاری کردند؛ و دیگر موارد مشابه، همگی نشان از «خانه عنکبوت»ی دارد که دیکتاتورها حول خویش می‌تنند. غافل از این‌که در اوج بحران اقتدار، این خیل همراهان فریفته شده با پول نفت یا به تلقین «آگاهی دروغین» میدان را برای «ادامه زندگی» ترک می‌کنند و پی زندگی و امنیت شخصی خویش می‌روند. چنین مشاهداتی در برخی مقاطع تاریخی در همین چند سال مکرر در ایران شنیده شد؛ ازجمله –حتی- در حوادث کوی دانشگاه تهران (سال 1378) خبرهای موثقی می‌رسید که چگونه برخی از نزدیکان جریان اقتدارگرا، با ترس از تغییر سامان و نظم مستقر، سریع «چهره» عوض کرده‌اند و در پی اختفا برآمده‌اند…

سقوط دیکتاتوری لیبی البته شوق آفرین است؛ این‌که در ادامه‌ی پایان یافتن عمر نظام‌های اقتدارگرا، رژیم‌ی دیگر فرومی‌ریزد و خودکامه‌ای دیگر، میدان را به مردم وامی‌گذارد، شادی‌بخش است؛ اما چه کسی می‌تواند در تاثیر «اراده» و «خواست» و «پیگیری» و «ایثار» و «صبر» و «استقامت» مردم آزادی‌خواه لیبی در این روند چند ماهه، تردید کند؟ حتی آن‌هایی که پای دخالت نظامی غرب (ناتو) را به میان می‌کشند، فراموش نمی‌کنند که تنها پس از ایستادگی و مبارزه‌ی جانانه‌ی دموکراسی‌خواهان لیبی با رژیم قذافی، و تحمل رنج‌ها و مصائب فراوان بود که جامعه جهانی، همراه مطالبات انسانی و دموکراتیک معترضان شد. به دیگر سخن، «اصل» اراده و عزم و همت «خویش» (ملت) است که می‌تواند «تغییر» را رقم زند؛ «ان الله لایغیر مابقوم حتی یغیروا ما بانفسهم.»

هرچند وضع لیبی واجد تفاوت‌های نه چندان اندکی با ایران نیز هست (ازجمله این‌که مخالفان قذافی اسلحه به‌دست گرفتند و مواجهه‌ای خشونت‌بار در برابر سرکوب خونین حاکمیت در پپش گرفتند؛ و افق مطالبات و راهبرد همه‌ی معترضان و مخالفان، از ابتدا شفاف و مشابه بود: سقوط قذافی و تغییر تمامیت حاکمیت سیاسی؛ و نیز دخالت نظامی و مستقیم غرب در پیشبرد فرآیند تغییر در لیبی) اما آنچه بس امیدبخش و انرژی‌زا و شوق‌آفرین است همین اهمیت صبر، استقامت، تداوم و پیگیری راهبرد، امیدواری، شجاعت و ایثار، و حرکت همدل و مشترک بی ترس و یأس، و فرجام شیرین و گریزناپذیر این همه است.

با رخداد جدید (سقوط قذافی)، وضع رژیم خودکامه‌ی اسد نیز بیش از پیش متزلزل می‌نماید. این‌چنین، در نظام بین‌الملل، تمامیت‌خواهان وطنی منزوی‌تر و انگشت‌نماتر خواهند شد.
تنهایی بیش از پیش حاکمیت اقتدارگرای ایران در جهان، بی‌کفایتی‌ها و سوء‌مدیریت‌ صاحبان قدرت در جمهوری اسلامی، و بحران‌ها و تنگناهای روبه‌تزاید اقتصادی-معیشتی، در کنار پیگیری صبورانه، خردمندانه و استوار مطالبات انسانی و دموکراتیک جنبش سبز می‌تواند منجر به «تغییر»ی شود که به پای‌اش خون «ندا»ها و «سهراب»ها ریخته و هزینه‌های انسانی نه چندان اندکی در 26 ماه گذشته، پرداخت شده و همچنان می‌شود.

کاش تمامیت‌خواهان و خودکامگان وطنی از حوادث لیبی عبرت گیرند، و بجای اصرار ضدملی بر بقاء نامشروع خویش و سماجت بر تداوم اقتدار غیردموکراتیک‌ خود، لوازم «گذار به دموکراسی» با حداقل آسیب به منابع مادی و انسانی ایران‌زمین را پاس دارند؛ و کنش خردمندانه و مبتنی بر منافع ملی را جایگزین رفتارهای خودکامانه و مصالح شخصی و باندی کنند.

دیکتاتور امشب به چه می اندیشد؟

راستی به نظرتون امشب سید علی و ذوب شده های دورو برش به چی فکر میکنند.....به نظرتون اصلا امشب می تونن بخوابن؟..من که اگه اونجا بودم به آقا سید علی می گفتم : دیکتاتور به پایان سلام کن

اسلام چه كرد با ايران



در سال ۶۳۶ میلادی اعراب مسلمان به ایران حمله کردند. بسیاری از ما از جنایت اعراب کم و بیش شنیده ایم. کیست نداند تازیان با ما چه کردند .اما از اسناد و جزئیات این وقایع بی‌ خبریم. این فقر آگاهی‌ تا آنجا پیش رفته است که متاسفانه عده‌ای نیز بر این گمان هستند که ایرانیان با آغوش باز به استقبال اعراب شتافتند!!! به همین دلیل بر آن شدم که به بخشی از آن اشاره ‌کنم .

اسناد جنایات اعراب در ده‌ها کتاب معتبر بیان شده است که آن را غیر قابل انکار می‌کند.اعرابِ شبه‌جزیرهٔ عربستان در طی گشودن پیاپی شهرهای ایران قساوتی در خور شهرت تاریخیشان بروز دادند. سوزاندن شهر، آتش زدن کتب، برکندن درختان، کشتار مردان و برده‌ گرفتن زنان و کودکان و فروش آنان در بازارهای عربستان از جمله این جنایت بود. بارها کار بدانجا رسانیدند که مردان اسیر را می کشتند تا جوی خون برانند.

ایرانیان در جنگ جلولاء و جنگ نهاوند از خود مقاومت درخشانی نشان دادند. اعراب مسلمان در این جنگ سفاکی و خشونت بسیار. در این جنگ تعداد فراوانی از زنان و کودکان ایرانی به اسارت رفتند و از اموال و غنیمت ها؛ چندان نصیب اعراب مسلمان گردید که در هیچ کتابی اندازه ی آن ذکر نشده است. عبدالحسین زرین کوب در کتاب دو قرن سکوت می نویسد: فاتحان، گریختکان را پی گرفتند؛ کشتار بیشمار و تاراج گیری باندازه ای بود که تنها سیصد هزار زن و دختر به بند کشیده شدند.شست هزار تن از آنان به همراه نهصد بار شتری زر و سیم بابت خمس به دارالخلافه فرستاده شدند و در بازارهای برده فروشی اسلامی به فروش رسیدند ؛ با زنان در بند به نوبت همخوابه شدند و فرزندان پدر ناشناخته ی بسیار بر جای نهادند.

پس از تسلط اعراب نیز ایرانیان هرگز دست از مقاومت در برابر آنان بر نداشتند. درطول سالهای اشغال در همه شهر ها و ولایات ایران؛ اعراب مسلمان با مقاومت های سخت مردم روبرو شدند. در اکثر شهرها؛ پایداری و مقاومت ایرانیان بیرحمانه سرکوب گردید که به موارد ذیل می توان اشاره کرد:

در حمله به سیستان؛ مردم مقاومت بسیار و اعراب مسلمان خشونت بسیار کردند بطوریکه ربیع ابن زیاد ( سردار عرب ) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد تا صدری بساختند از آن کشتگان ( یعنی اجساد کشته شدگان جنگ را روی هم انباشتند ) و هم از آن کشتگان تکیه گاهها ساختند؛ و ربیع ابن زیاد بر شد و بر آن نشست و قرار شد که هر سال از سیستان هزار هزار ( یک میلیون ) درهم به امیر المومنین دهند با هزار غلام بچه و کنیز. ( کتاب تاریخ سیستان صفحه۳۷، ۸۰ - کتاب تاریخ کامل جلد1 صفحه ۳۰۷)

در حمله اعراب به ری مردم شهر پایداری و مقاومت بسیار کردند ؛ بطوریکه مغیره ( سردار عرب ) در این جنگ چشمش را از دست داد . مردم جنگیدند و پایمردی کردند... و چندان از آنها کشته شدند که کشتگان را با نی شماره کردند و غنیمتی که خدا از ری نصیب مسلمانان کرد همانند غنائم مدائن بود .( کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه ۱۹۷۵)

در حمله به شاپور نیز مردم پایداری و مقاومت بسیار کردند بگونه ای که عبیدا ( سردار عرب ) بسختی مجروح شد آنچنانکه بهنگام مرگ وصیت کرد تا به خونخواهی او؛ مردم شاپور را قتل عام کنند؛ سپاهیان عرب نیز چنان کردند و بسیاری از مردم شهر را بکشتند. (کتاب فارسنامه ابن بلخی؛ صفحه 116 -کتاب تاریخ طبری؛ جلد پنجم صفحه 2011)

در حمله به الیس؛ جنگی سخت بین سپاهیان عرب و ایران در کنار رودی که بسبب همین جنگ بعد ها به « رود خون » معروف گردید در گرفت. در برابر مقاومت و پایداری سرسختانه ی ایرانیان؛ خالد ابن ولید نذر کرد که اگر بر ایرانیان پیروز گردید « چندان از آنها بکشم که خون هاشان را در رودشان روان کنم » و چون پارسیان مغلوب شدند؛ بدستور خالد « گروه گروه از آنها را که به اسارت گرفته بودند؛ می آوردند و در رود گردن می زدند » مغیره گوید که « بر رود؛ آسیاب ها بود و سه روز پیاپی با آب خون آلود؛ قوت سپاه را که هیجده هزار کس یا بیشتر بودند؛ آرد کردند ... کشتگان ( پارسیان ) در الیس هفتاد هزار تن بود.( کتاب تاریخ طبری؛ جلد چهارم؛ صفحه ۱۴۹۱- کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران؛ جلد دوم برگ 123)

در شوشتر؛ مردم وقتی از تهاجم قریب الوقوع اعراب با خبر شدند ؛ خارهای سه پهلوی آهنین بسیار ساختند و در صحرا پاشیدند. چون قشون اسلام به آن حوالی رسیدند ؛ خارها به دست و پای ایشان بنشست ؛ و مدتی در آنجا توقف کردند. پس از تصرف شوشتر ؛ لشکر اعراب در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذیرفتن اسلام خود داری کرده بودند گردن زدند. (کتاب الفتوح صفحه ۲۲۳ – کتاب تذکره شوشتر؛ صفحه۱۶ )

در چالوس رویان؛ عبدالله ابن حازم مامور خلیفه ی اسلام به بهانه (دادرسی ) و رسیدگی به شکایات مردم؛ دستور داد تا آنان را در مکان های متعددی جمع کردند و سپس مردم را یک یک به حضور طلبیدند و مخفیانه گردن زدند بطوریکه در پایان آنروز هیچ کس زنده نماند ... و دیه ی چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سالها آباد نشد و املاک مردم را بزور می بردند. (کتاب تاریخ طبرستان صفحه ۱۸۳ - کتاب تاریخ رویان؛ صفحه ۶۹ )

در حمله به سرخس؛ اعراب مسلمان «همه ی مردم شهر را بجز یک صد نفر ؛ کشتند . (کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم؛ صفحه 208و 303)

در حمله به نیشابور؛ مردم امان خواستند که موافقت شد؛ اما مسلمانان چون از اهل شهر کینه داشتند؛ به قتل و غارت مردم پرداختند؛ بطوریکه « آنروز از وقت صبح تا نماز شام می کشتند و غارت می کردند. (کتاب الفتوح؛ صفحه 282 (

در حمله ی اعراب به گرگان؛ مردم با سپاهیان اسلام به سختی جنگیدند؛ بطوریکه سردار عرب ( سعید بن عاص ) از وحشت؛ نماز خوف خواند . پس از مدتها پایداری و مقاومت؛ سرانجام مردم گرگان امان خواستند و سعید ابن عاص به آنان « امان » داد و سوگند خورد « یک تن از مردم شهر را نخواهد کشت » مردم گرگان تسلیم شدند؛ اما سعید ابن عاص همه ی مردم را بقتل رسانید؛ بجز یک تن؛ و در توجیه پیمان شکنی خود گفت: « من قسم خورده بودم که یک تن از مردم شهر را نکشم! .. تعداد سپاهیان عرب در حمله به گرگان هشتاد هزار تن بود. (کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه ۲۱۱۶ - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم ؛ صفحه ۱۷۸ )

پس از فتح" استخر" (سالهای 28-30 هجری) مردم آنجا سر به شورش برداشتند و حاکم عرب آنجا را کشتند. اعراب مسلمان مجبور شدند برای بار دوم" استخر" را محاصره کنند.مقاومت و پایداری ایرانیان آنچنان بود که فاتح "استخر" (عبدالله بن عامر) را سخت نگران و خشمگین کرد بطوریکه سوگند خورد که چندان بکشد از مردم " استخر" که خون براند. پس خون همگان مباح گردانید و چندان کشتند خون نمی رفت تا آب گرم به خون ریختندپس برفت و عده کشته شدگان که نام بردار بودند "چهل هزار کشته " بودند بیرون از مجهولان.(کتاب فارسنامه ابن بلخی صفحه 135-- کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه 163)

رامهرمز نیز پس از جنگی سخت به تصرف سپاهیان اسلام در آمد و فاتحان عرب؛ بسیاری از مردم را کشتند و زنان و کودکان فراوانی را برده ساختند و مال و متاع هنگفتی بچنگ آوردند.(کتاب الفتوح؛ صفحه 215)

مردم کرمان نیز سالها در برابر اعراب مقاومت کردند تا سرانجام در زمان عثمان؛ حاکم کرمان با پرداخت دو میلیون درهم و دو هزار غلام بچه و کنیز؛ بعنوان خراج سالانه؛ با اعراب مهاجم صلح کردند.(کتاب تاریخ یعقوبی صفحه 62 -کتاب تاریخ طبری جلد پنجم صفحه 2116, 2118 - کتاب تاریخ کامل؛ جلد سوم صفحه 178,179)

جنایات اعراب تنها به این شهر‌ها ختم نشده است و اینها تنها گوشه‌ای از تاراج میهنمان به دست تازیان بود و آشکارا مقاومت ایرانیان در برابر آنان را ثابت می‌کند. اگر شهر خاصی‌ مورد نظر شما بود خوشحال خواهم شد که روایت آنرا شرح دهم.

در کتاب عقدالفرید چاپ قاهره-جلد ۲ صفحه ۵ -سخنی از خسرو پرویز نقل شده که می گوید: اعراب را نه در کار دین هیچ خصلت نیکو یافتم و نه در کار دنیا. آنها را نه صاحب عزم و تدبیر دیدم و نه اهل قوت و قدرت. آنگاه گواه فرومایگی و پستی همت آنها همین بس که آنها با جانوران گزنده و مرغان آواره در جای و مقام برابرند .فرزندان خود را از راه بینوایی و نیازمندی می کشند و یکدیگر را بر اثر گرسنگی و درماندگی می خورند.از خوردنیها و پوشیدنیها و لذتها و کامروانیهای این جهان یکسره بی بهره اند
امروز فکرم مشغول این قضیه بود که اصلاح طلبهای اخراجی از حکومت چرا هنوز اصرار به اصلاح نظام دارند و از آن بدتر چرا جنبش سبز را در انحصار خود می دانند؟!
نگاهی اجمالی به روند شکل گیری جنبش سبزبه خوبی نشان می دهد که طیف سازنده این جنبش تمامی طیفهای منتقد تا مخالف رژیم حاکم بر ایران را دربر می گیرد ، از اصلاح طلبان حکومتی منتقد تا گروهها و احزاب مخالف و حتی معاند با حکومت .
دوست دارم نظر شمارا در این مورد بدانم.