بار دیگر آذربایجان تاریخ را خواهد ساخت.....



این روزها از همه جا این سخن به گوش می رسد که تا آذربایجان بر نخیزد ،دگرگونی در ایران بوجود نخواهد آمد. آذربایجان و آذربایجانی ،بارها در طول تاریخ نشان داده است که ،تاریخ ساز بوده وهمواره فرزند خردمند و توانای ایران زمین است . این روزها فرزندان بابک و نوادگان کاوه در آذربایجان ،براستی پیشقراولان سپاهی هستند که می رود تا ،حکومت جمهوری اسلامی را در زیر سم اسبهای تیز پای خود له کند و به تاریخ بسپارد ،به شما هموطنان آزادیخواهمان در جای جای ایران زمین نوید می دهیم که بزودی فرزندان خلف ایران زمین ،بار دیگر همچون نیاکان خود،خرم دینان و ستارخانها گامی بلند و قدرتمند در جهت برکنار ساختن حکومت جور و فساد با همراهی دیگر هم میهنانمان ، برخواهند داشت


روز جانبازيست اي بي چاره آذربايجان //سرتو باشي در ميان هرجا كه آمد پاي جان
اي بلاگردان ايران سينه زخمي به پيش// تير باران بلا باز از تو مي جويد نشان
آن مباد اي كشتي طالع به طوفان باخته// كت هماي عشق و آزادي بينم بادبان
كاخ استقلال ايران را بلا بارد به سر// پاي دار اي روز باران حوادث ناودان
زير آن باران آتش چوني اي كانون انس // دود آهت تا كه را آتش زند بر دودمان
زخم خورده مادراكي بندم از پا باز شد // تا به بالين تو آيم موكنان مويه كنان
اي كه دور از دامن مهر تو نالد جان// چون شكسته بال مرغي در هواي آشيان
ديگران را نامه صلح و صفا بارد به س//ر در شگفتم پس ترا آتش چرا بارد به جان
ديگران را مژده راحت رسد از هر طرف// با تو عرض تسليت خم كس نيارد در ميان
آنكه لاف دوستي زد با تو آخر با تو كرد// آنچه كس با دشمن خونخوار خود نپسندد آن
دوست از دشمن ندانستي و تقصير تو نيست// راست بودي و نبود از دوستانت اين گمان
گوسپند از گرگ پاس خويشتن داند ولي// چون كند وقتي كه پوشد گرگ شولاي شبان
گندمت با وعده جو مي برند و عاقبت //مي پزند از خاك اصطبل فلان بهر تو نان
با شئون ملتت ديوانه بازي مي كنند// مرحبا فرزانه استاندار كيوان آستان
روزي از ملت سوي ديوان كيفر رو كند// صد از اين پرونده ها دارد سپهر بايگان
درد دل را با زبان دل بيان كردي ولي// كيست اهل دل كه باشد آشنا با آن زبان
ليكن اينها دشمنان كردند، از ايران مرنج// دوست را قرباني دشمن نشايد كرد هان
تو همايون مهد زرتشتي و فرزندان تو// پور ايرانند و پاك آئين نژاد آريان
اختلاف لهجه مليت نزايد بهر كس // ملتي با يك زبان كمتر به ياد آرد زمان
گر بدين منطق ترا گفتند ايراني نه اي// صبح را خواندند شام و آسمان را ريسمان
بي كس است ايران، به حرف ناكسان از ره مرو// جان به قربان تو اي جانانه آذربايجان
هر زيارتي كو قضا باشد به ايران عزيز// چون تو ايران را سري بيشت رسد سهم زيان
مادر ايران ندارد چون تو فرزندي دلير// روز سختي اميد از تو دارد همچنان
تو همان فرزند دلبندي كه جان بازي تو// مي نيابد در حديث و مي نگنجد در بيان
تو همايون گلشن قدسي و نزهتگاه انس // دامنت زرتشت را مهديست طوبي سايبان
آسماني كشور آذر گشسبي لاله خيز// دامن سرسبز تو رشگ بهشت جاودان
مهد اسراري و كانون شگفتي ها كه هست //تعبيه در آب و خاك نكهت باغ جنان
كوه هايت بسته و صف چون حلقه انگشتري// آسماني سرزميني چون نگينش در ميان
عالمي بيند مسافر رشگ فردوس برين// قافله سر فرود آرد زد قافلان كوه
راهها همچون رگ و شريان تن پرپيچ و خم // زان همه پيچيده تر باگ دراي كاروان
هر طرف بازارگان بيني پي بازار و سود// سود و دولت ساري از پيش و پس بازارگان
آسمانت دلفريب و آفتابت دلفروز// سرزمينت دلنشين و گلستانت دلستان
رودها چون اژدها پيچد به گرد صخره ها // در شكاف كوه ها غرش كنان گردد نهان
كوهساران را به دامن ارغوان و نسترن// سبزه زاران را به خرمن ياسمين و ضميران
پيشه ها چون سهمگين اردوي با فرو شكوه// خوشه ها چون خشمگين درياي ناپيدا كران
در پس هر خاره ات خوابد دو صد غران پلنگ// وز بر هر بيشه ات خيزد دو صد شير ژيان
هشته در هر درج كانت لعلهايي آتشين// خفته در هر كنج خاك گنجهايي شايگان
آب تو مردم نواز و آتشت دشمن گداز// خاك تو غيرت سرشت و باد تو عنبرفشان
نوگل گلزار تو چون آتش جشن سده // گرمي بازار تو چون جشن عيد مهرگان
همت مردان تو چون نونهالانت بلند// پير گردان تو چون كوهسارانت كلان
نوجوانانت به قامت معتدل چون راي پير// پيرمردانت به دل شاداب چون روي جوان
عفت زن هاي تو تالي ندارد در بشر// غيرت مردان تو ثاني ندارد در جهان
دختران آسمان چون اخترانت در زمين// دخترانت در زمين چون اختران آسمان
كودكانت تندرست و سرخ روي و شيردل// زاده با عشق وطن از مادرانشان توامان
غيرت مردان تو چرخ آتش آتشكده// سينه گردان تو چون كوره آهنگران
ما حبيبان مهرجو و با رقيبان تندخو// مهرورزان مهربان و قهرجويان قهرمان
چون به ياد فر و ميهن ساتكين بر هم زنند// در زمين و آسمان زان ساتكين افكند تكان
استاد شهریار
.

۲ نظر:

  1. تا امروز آره آذربایجان و آذربایجانی بارها تاریخ ساز بوده و با ندانم کاری و غفلت از خود و تاریخش همواره خود را پیش انداخته تا آریاییهای نمک نشناس راحت باشند.
    ولی دیگر از این خبرها نخواهد شد چراکه ترک آذربایجانی میخواهد بفکر خود و آینده اش باشد تا حالا با این جانفشانیهای احمقانه اش مگر کجا رسیده است؟ چه چیزی حاصلش شده تهمت؟ تحقیر؟ بی هویتی؟ چه چیزی؟
    کاسه کوزه تان را بدستتان خواهیم داد.

    پاسخحذف
  2. تاریخ زرین آذربایجان با ترک زبان بودن تعریف نمیشود و چه بی اندیشه کسانی که با این کلام آذربایجان را کوچک و خوار میکنند و تمام این تاج زرین را با زنگار کنار کنگره کاج به ارزش میکنند.
    متاسفم که چه ناآگاهانه کسانی به دنبال توهم ترک بودن و پان ترکیسم همه آذربایجان را به ریشخند میگیرند.

    پاسخحذف