شـورای ملّـی ایران و کنگره سکولار دمکرات‌ها

  
                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                  
کیهان آنلاین ۸ تیر ۹۲ 
همایون نادری فر
 
چند روزی  است خبرهای مربوط به برگزاری «کنگره سکولار دموکرات‌های ایران» را می‌خوانیم. با نگاهی به برگزارکنندگان و امضا کنندگان متن پیمان نامه که انصافا نوشته ای متین و برآیندی از خواسته‌های سکولار دموکرات‌ها می‌باشد و شباهت بسیاری با منشور «شورای ملی ایران» دارد، متوجه حضور چهره‌هایی آشنا در عرصه اپوزیسیون خارج از کشور می‌شویم.

چنین حرکت‌هایی در فضای مبارزاتی علیه جمهوری اسلامی‌همواره مورد نیاز جامعه مبارزان و آزادی خواهان بوده و کمبود آن در سال‌های گذشته و به ویژه پیش از تشکیل «شورای ملی ایران» همواره احساس می‌شد و مورد نقد هم میهنان در داخل و خارج کشور قرار می‌گرفت که  در نبود فضای آزاد در کشور، از اپوزیسیون خارج از کشور انتظار داشتند.

اما آنچه نخست به ذهن می‌رسد، چرایی حرکت‌های متعدد مشابه و عدم یکپارچگی در سازماندهی واحد برای یک مدیریت درست و موثر در مبارزه با نظام جمهوری اسلامی‌است. در حالی که به گواه رویدادهای سال‌های گذشته از جمله در درون حکومت، از اصولگرای دو آتشه گرفته تا اصلاح طلب تغییر خواه، برای حفظ نظام همواره با هم متحد بوده اند و تا به امروز نیز توانسته اند با وجود داشتن کارنامه سیاه در همه عرصه‌های مدیریتی و اجتماعی و اقتصادی، نظام را هر بار از خطراتی که آن را تهدید می‌کند، دور سازند.

نویسنده این مقاله بر آن است تا تجربه دوساله حضور خود در جامعه اپوزیسیون خارج از کشور را پس از یک فعالیت ۱۴ ساله سیاسی، تشکیلاتی در درون کشور ، به طور مختصر به قضاوت ایرانیان آگاه و علاقمند به سرنوشت کشور بگذارد وچرایی عدم اتحاد و همبستگی را در میان مخالفان جمهوری اسلامی، از دیدگاه خود بیان نماید.

در طول دو سال گذشته و با کلید خوردن اراده ای قوی از سوی طیف بزرگی از مخالفان نظام دینی برای تشکیل یک کنگره و یا شورای ملی که در بر گیرنده همه نظرات دمکراسی خواهانه از طیف براندازان و سرنگونی خواهان سکولار باشد، درون این حرکت گسترده قرار گرفتم. دوره نه چندان کوتاه دو ساله فعالیت در کمیته موقت برای تشکیل «شورای ملی ایران» تا امروز که چند ماهی است به عنوان یکی از اعضای شورای عالی این نهاد انتخاب شدم، شاهد بیشتر گفتمان‌های درون اپوزیسیون خارج از کشور بودم و در بیشتر جلسات مربوط به رایزنی‌ها و گفتمان‌ها برای دعوت به همکاری افراد مختلف از طیف‌های گوناگون سیاسی و اجتماعی شخصا حضور داشتم و صد البته که دوستانی که امروز نام برخی از آنها را در لیست برگزار کنندگان کنگره سکولاردمکرات‌ها می‌بینیم نیز در این جلسات حضور داشتند ولی یا از ابتدا با حرکت تشکیل شورای ملی همراه نشدند و یا بعدها بنا به دلایلی که مختصر به آن اشاره خواهم کرد، از ادامه همکاری با این نهاد سر باز زدند.

بدون پرداختن به حاشیه و برای جلوگیری از ایجاد سردر گمی‌در خواننده، مهم ترین مسئله ای که می‌توانم به عنوان اولین و اصلی ترین مشکل  در بخش بزرگی از جامعه سیاسیون خارج از کشور به آن اشاره کنم، قرار گرفتن سرنوشت ایران و ایرانی در اولویت دوم این افراد است.

به زبان ساده بیان می‌کنم که این افراد کسانی هستند که شعار “یا من یا هیچ کس !” را بر روی شیشه عینک خود نوشته اند و آن را همواره در برابر  دید خود مرور می‌کنند . افرادی که اختلافات شخصی و کینه‌های فردی و گروهی خود را در اولویتی خاص قرار می‌دهند و حتی به قیمت نابودی کشور نیز حاضر نیستند دست از لجبازی سیاسی بردارند.

هرگز فراموش نمی‌کنم که در جلسه ای که برای رایزنی با اعضای یکی از سازمان‌های قدیمی‌داشتیم، یکی از شرکت کنندگان صحبت نکردن با شاهزاده رضا پهلوی را در بیست سال گذشته، برای خود افتخار می‌پنداشت و به همراه دیگر دوستانش تاکید داشت “جایی که او باشد، ما نیستیم!” آیا نباید با وجود تمامی‌سخنان شفاف و کارنامه عملکرد رضا پهلوی به عنوان یک فرد دمکرات و سکولار و تاکید مکرر وی بر رای اکثریت و دمکراتیک بودن همه حرکت‌ها و همراهی ایشان با تمامی‌آزادی خواهان، بر عملکرد این نوع هم میهنان، نام کینه ورزی و پدر کشتگی گذاشت و در راه و اهداف آنها تردید کرد؟

افراد دیگری هم بودند که در ابتدای کار و ملاقات‌های حضوری اعلام همکاری کردند، نظر دادند، نظرات شان در منشور پیشنهادی شورا اعمال شد و در نهایت چون صندلی ویژه ای برای ایشان در جلسات در نظر گرفته نشده بود، از ادامه همکاری سر باز زدند.

افراد دیگری نیز که خود را استخوان خرد کرده اپوزیسیون می‌دانند، نشست و برخاست با جوانان «کم تجربه» را در شان خود ندیدند و به این حرکت نپیوستند ؛ دریغ از اینکه از خود بپرسند: “مگر خودمان با تجربه ۳۴ سال گذشته به کجا رسیده‌ایم؟!”

افرادی بدون یاد آوری گذشته ناپاک خود و کمک‌های بی دریغ‌شان برای تشکیل این حکومت مستبد دینی، با ادعای تعیین اولویت در صف قرار گرفتن جوانان و افراد تازه وارد به اپوزیسیون خارج از کشور، به بهانه گیری و حتی توهین و تخریب شخصیت‌هایی پرداختند که بهای مبارزات شان را درون زندان‌های رژیم پرداخته بودند و با استفاده از فرصتی توانسته بودند خود را به خانواده نه چندان مهربان اپوزیسیون خارج از کشوربرسانند.

در نهایت افرادی نیز بدون اعتقاد و ایمان به رای و نظر اکثریت همواره به دنبال به کرسی نشاندن نظرات و استراتژی‌های مبارزاتی خود بودند و وقتی نظرشان مورد تایید اکثریت قرار نمی‌گرفت، با حالت قهر این نهاد را  را ترک می‌کردند و برخی نیز پس از جدایی از حرکت، با سخنان و نوشته‌های به قول خودشان افشاگرانه، حرف و عمل پیشین خود را با این کار زیر سئوال بردند.

تعداد کمی‌نیز که یا آرزوهای شخصی خود را در «شورای ملی ایران»  نیافتند و یا به دنبال به هم زدن حرکت و تحمیل هزینه‌های معنوی به آن بودند، با رای اکثریت همراهان این حرکت، همکاری با آنها ،قطع گردید.

در این میان آنچه نباید فراموش کرد، آگاهی کامل زمامداران جمهوری اسلامی، از خطر بزرگی است که اتحاد مخالفان می‌تواند متوجه این نظام کند. بودجه‌های کلانی هزینه می‌شود تا از راه‌های مختلف، از جمله ساختن اپوزیسیون تقلبی و نفوذ در مجموعه‌های موثر و اخلال در حرکت‌ها، از اتحاد متشکل مخالفان دمکرات رژیم جلوگیری شود. کما اینکه در حرکت برای تشکیل «شورای ملی ایران» نیز شاهد برخی شیطنت‌ها از سوی دوست نمایانی بودیم که گذشت زمان، ماهیت واقعی آنها را نشان داد.

در پایان، بار دیگر با تاکید بر نوشتارمتین و خوب زیر عنوان «پیمان نامه عصر نو برای تشکیل کنگره سکولار دموکراتهای ایران» و بررسی سوابق و عملکرد و رفتار و منش برخی افراد تشکیل دهنده آن تنها در دو سال گذشته، می‌تواند بسیاری را ترغیب نماید تا با پرسش‌هایی مانند آنچه در زیر مطرح می‌شود، آنها را مجبور به پاسخ نماید.

پرسش اول می‌تواند این باشد که با توجه به محتوای یکسان در تعریف از دمکراسی و سکولاریسم در منشور «شورای ملی ایران» و «پیمان نامه عصر نو» چرا این افراد با «شورای ملی ایران» همکاری نکردند ونمی‌کنند و در صدد موازی سازی با آن هستند که موجبات سر در گمی‌و یاس را در ایرانیان پدید می‌آورد؟

پرسش دوم می‌تواند این باشد که برخی از این افراد آیا قبول دارند که هر جا اگر میز ریاست و یا صندلی قرمزی در اختیارشان نباشد، به دور از دغدغه‌های اصلی برای کشورمان، آن محل را در شان و منزلت خود نمی‌بینند؟

پرسش سوم می‌تواند این باشد که میزان دمکرات بودن این عزیزان چه اندازه است و آیا سنجش دمکراسی را با رای اکثریت انجام خواهند داد و یا با موافقان و مخالفان همان گونه برخورد خواهد شد که پیش از این هم می‌شد؟

یک پرسش دیگر نیز این است که آیا برخی از این افراد شجاعت اعتراف به اشتباهات گذشته و به ویژه نقش خود در ایجاد نظام جمهوری اسلامی‌و ذکر ثنا و تعریف از مرجعیت شیعه آیت اله خمینی را دارند؟  آیا بهتر نیست در گام اول برای ترغیب بیشتر کنش گران و جلب اعتماد آنان با بررسی اشتباهات گذشته خود در همراهی با تشکیل یک حکومت دینی، به ابهامات موجود در مورد سکولار بودن خود پایان دهند؟

شخصا معتقدم ملاک عمل انسان‌ها باید عملکرد حال حاضر آنها باشد و صد البته در صورت اشتباه در گذشته، همراه با اعتراف و پوزش، می‌توان از آن اشتباه نیز آموخت. متاسفانه این کار از سوی تعدادی ازروشنفکران دهه ۵۷ وهمکاران سابق رژیم جمهوری اسلامی‌و بنیانگذاران آن، که امروزبعضا کاسه داغ تر از آش نیز شده اند، کمتر مشاهده شده و می‌شود!

من معتقدم تا زمانی که همبستگی و یکپارچگی از سوی اپوزیسیون واقعی به صورت آگاهانه، صورت نگیرد، به عنوان پاشنه آشیل مخالفان دمکرات رژیم، نظام جمهوری اسلامی‌را همچنان خطری از سوی آنها تهدید نخواهد کرد.

شایان ذکر است، با توجه به حضور شاهزاده رضا پهلوی به عنوان شناخته شده ترین شخصیت اپوزیسیون و یکی از پشتیبانان مهم تشکیل شورای ملی و در نهایت قبول مسئولیت سخنگویی شورای ملی ایران از سوی ایشان، و با توجه به دعوت‌هایی که از همه نحله‌های سیاسی برای اتحاد و تشکیل این شورا بر مبنای یک منشور مشخص و آن هم پیشنهادی و قابل تغییر، انجام گرفت، عدم حضور افراد مدعی آزادی و مبارزه با جمهوری اسلامی، به بهانه اختلافات شخصی با تعدادی از اعضای شورای ملی و یا هر بهانه غیر مستند و مستدل دیگر، همه و همه می‌تواند ناشی از بی اعتنایی به سرنوشت ایران و ایرانی  باشد.

در نهایت و با وجود همه مسائل اشاره شده در فوق و با وجود اختلافات عقیدتی و سیاسی با تعدادی از کارگردانان این کنگره، شخصا معتقدم که به خاطر ایران و رهایی مردم ایران از شرایط کنونی، باید دست در دست یکدیگر بگذاریم و رقابت‌های سیاسی را به بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی‌و تشکیل نظامی‌بر پایه دمکراسی و سکولاریسم حواله دهیم تا امروز بتوانیم پاسخگوی خواسته‌های درون کشور باشیم و در فردای تاریخ نیز، بدنامی‌را با خود یدک نکشیم .

امیدوارم مردم رنج کشیده ایران در روزهای آینده شاهد اتحاد آگاهانه و حرکت‌هایی بر مبنای شعور سیاسی و اولویت دهی به ایران و ایرانی باشند و اعتماد کم رنگ شده خود را از کنشگران خارج از کشور، بازسازی نمایند و برای اجرای برنامه‌های مبارزاتی بر مبنای نافرمانی مدنی و نفی خشونت و آشتی ملی، و برای تسلیم و در نتیجه فرپاشی نظام اسلامی‌در ایران، عمل کنند .

در پایان یادآوری این نکته نیز ضروری است که گاه به نظر می‌رسد ، برخی از مخالفان حکومت در خارج از کشور فراموش می‌کنند که در نهایت این مردم درون ایران هستند که سرنوشت و آینده کشور را رقم خواهند زد و در اصل این جوانان ایران زمین خواهند بود که چگونگی آینده ایران را به همه و هم چنین حکومت فعلی دیکته خواهند کرد.

پس بکوشیم با رفتار درست و آگاهی رسانی در مورد واقعیت‌ها و رفع ابهامات موجود در فضای اپوزیسیون خارج از کشور، بر سیاست‌های تفرقه افکنانه نظام، فائق آئیم و یک بار هم که شده به جهان نشان دهیم که ایرانی نیز می‌تواند با اتحاد بر مشکلات و شرایط خانمانسوزی که دچار آن شده است غلبه کند و نیازی به دوستی خاله خرسه‌ دولت‌های منفعت طلب و معامله گر غربی و شرقی ندارد.

 ۶ تیر  ۹۲
لینک اصلی مقــاله در کیهان لندن اینجا را کلیک کنید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر