با نگاهی به گذشته تاریخ ایران و بخصوص رویدادهای مردمی و روابط اجتماعی در ایران قبل از هجوم اعراب ، می توان نمادهای زیبایی از رفتارهای انسانی و عاطفی را در میان ایرانیان باستان مشاهده کرد.چه آنکه در مرحله اول در هیچ نوشته تاریخی از رفتارخشونت آمیز ایرانیان چه در داخل مرزهای ایران زمین و چه در زمان جنگهای مابین دو قدرت بزرگ آن زمان یعنی ایران و روم باستان ، خبری نیست. رفتار مناسب مردمان ایران با یکدیگر بخصوص احترام خاص به زنان و کودکان و سالخوردگان و جایگاه ارزشمند آنان در خانواده و برخوردهای انسانی با اسرای جنگی به روایت تاریخ خود گواه این مهم است و همه اینها برای مردم ایران به باوری انجامید که خواستگاه مذهبی خود را در وجود پیامبری دیدند که هر چه می گفت از خوبی و درستی و راستی بود.
حتی در قدرتمندترین گروه جامعه که همانا سلاطین و دیوانیان و موبدان بودند ، بغیر از پاره ای فسادهای اداری و مالی ، ما رفتارهای غیر انسانی و خشونت آمیز با زیر دستان و افراد عادی جامعه را نمی بینیم تا بدانجا که یکی از قدرتمندترین پادشاهان جهان آنروز یعنی کوروش کبیر ، منشوری را برای بشریت به یادگار گذاشت که امروزه بعنوان اساس حقوق بشر و بعنوان اصول اولیه حقوق انسانی مطرح می باشد.
با ورود اعراب به ایران و اعمال وحشیانه و تاراج شهرهای آباد ایران باستان، کم کم خشونت نیز وارد عرصه جامعه گردید. تازیان بادیه نشین که تا کنون چنین آبادی هایی را ندیده بودند ،نه تنها به غارت اموال و ثروتهای مردمان پرداختند بلکه اولین نمودهای خشونت جامعه را بصورت تجاوز به زنان و برده گیری و کنیز داری، به ایرانیان معرفی کردند . و ازاینجا بود که دین و فرهنگی با خشونت و به زور شمشیر وارد ایران شد و بر مردمان آن تحمیل و یا پذیرانده شد! و سالها بعد عاملی شد تا این مردمان نیز در میان خود سنتهای خشن تازی را بصورت قوانین شرعی پذیرفته و به آن بها دهند و عمل کنند.
حکومتهای دوران پس از حمله تازیان به ایران، همگی و در همه وقت ابزار خشونت را برای حفظ قدرت و ثروت در دست داشته و از آن نهایت استفاده را می کردند، با نگاه به اوراق تاریخ حوادث تلخ بسیاری از قتل عامهای گسترده و کور کردن افراد یک شهر تا بریدن سرها و ساختن منار از آن باهمت سلاطین متشرعی چون تیمور لنگ و شاه اسماعیل صفوی و غیره دیده می شود.
خانواده به عنوان اساس یک جامعه که روزگاری برای خود تعریف زیبایی داشت و هر کسی در جایگاه خود دارای مقام و منزلتی بود ،در نهایت به جایی رسید که زن به ابزار کام جویی و رفع غرایض مرد در آمد و خشونتهای فیزیکی و روحی در خانواده به پشتوانه قوانین شرعی به بیشترین حد خود رسید . جالب اینجاست که قوانین بر گرفته از شرع خود خشونت عریان را بعنوان رکنی از ارکان یک جامعه به ظاهر دینی معرفی می نماید که برای مثال می توان اجرای سنگسار و اعدام در ملا عام را بیان کرد .
اگر از دیدگاه علم روانشناسی به قضیه بنگریم ، تکرار یک عمل هر چند زشت و ناخوشایند ، به مرور زمان از قبح آن کاسته و شاید به عادت تبدیل گردد. پرداختن به چرایی بروز پدیده عادت به خشونت در جامعه ایران و دیگر جوامع رشد نیافته از نظر فرهنگی ،دارای ابعاد مختلف و وسیعی است که دراین مقوله کوتاه نمی گنجد و بایستی در فرصتی مناسب و دیدی موشکافانه و منتقدانه به آن پرداخت ،ولیکن موضوعی که باعث شد در این مقطع زمانی به موضوع خشونت بی پروا در جامعه ایران بپردازم ،اعدامها و کشتارهای روز افزون و روزانه در حکومت جمهوری اسلامی است ، البته جدا از ذات خشن این حکومت از بدو تشکیل که با اجرای اعدامهای بدون محاکمه و بدون طی مراحل دادرسی و بقول خودشان انقلابی،نمود یافت و شکنجه هایی که در زندانها اجرا می گردد،موضوع حضور چشمگیر مردم عادی برای تماشا و اجرای این اعدامها و سنگسارها می باشد، مردمانی که از زمان استراحت و کار خود صرف نظر می کنن تا مرگ انسانی را از نزدیک و بصورت زنده ببینند!!.
یعنی جامعه ما ایرانیان امروز به آن حد از انحطاط اخلاقی و انسانی رسیده که مرگ انسانی حال چه گناهکار و چه بی گناه در مقابل دیده گانشان هیچ خمی بر ابرویشان پدیدار نمی کند؟! وبقول یکی از دوستان پس از مشاهده این قتل،برای صرف صبحانه به کله پاچه فروشی هم می روند!!
اینجاست که بایدصدای زنگ خطر انحطاط اخلاقی و فرهنگی جامعه ایران را شنید، اینجاست که باید پرسید کجایند افرادی که دم از فرهنگ سازی و فرهنگ و تمدن ایران اسلامی می زنند، بیایند و ببینند که هموطنانشان چه بی دغدغه، مرگ یک همنوع را به نظاره می نشینند.
آمار بالای کودک آزاری،سرقت با خشونت، دعواهای فیزیکی در خانواده و جامعه ، چاقو کشی و قتل با سلاح گرم و گروگانگیری و تجاوز به عنف ، ارمغانی است که رژیم جمهوری اسلامی به تابعیت از اجداد تازی خود با شدتی هر چه تمامتر پیش می برد.
اینجاست که همه ایران دوستان و آرزومندان ایران سرفراز ،بایستی برای آگاه کردن مردمانی که ندانسته در دام این زشتیها افتاده و آلوده آن گشته اند ، تلاش کنند که اگر چنین نباشد برای جامعه ایران آینده بسیار مبهم و تاریکی را می شود پیش بینی کرد .
آنچه که باید بعد از ذکر این جملات و واژه ها متذکر شد و نتیجه گرفت این است که امروزه بایستی بیش از هر زمان دیگری ، موضوع جدایی دین از سیاست جدی گرفته شود. چرا که قوانین شرعی و مختص جغرافیای خاص و فرهنگ و زمان خاص ، نمی تواند یک جامعه امروزی را به سرفصلهای یک نظام دموکراتیک و انسانی رهنمون سازد.
نگاهی به جوامع حکومتهای لیبرال و دموکرات و معتقد به سکولاریسم ،این باور را در ما زنده می کند که مهمترین و اصلی ترین نیاز جامعه ایران برای قدم گذاشتن در مسیر عقلانیت و آزادی و انسانی بودن ،همانا جدایی دین از سیاست و ملغی کردن تمام قوانینی است که بوی مذهب و شرع از آن به مشام می رسد.
در آخر می خواهم مثالی به عینه از یک جامعه با سلامت روانی و قائل به قوانین دموکراسی بیاورم .حادثه ای که این اواخر در کشور نروژ اتفاق افتاد و شخصی دست به کشتار بی رحمانه تعدادی از کودکان و افراد بی گناه زد. عکس العمل مردم این کشور بسیار آموزنده و زیبا بود. آنان با وجود تالمات شدید روحی و غم از دست دادن فرزندان و عزیزان خود، هرگزخواستار اعدام قاتل نشدند و حتی قوانین این کشور به این مجرم این اجازه را داد که برای عمل غیر انسانی که انجام داده از خود دفاع کند و خواستار حداکثر امکانات برای گذراندن دوران محکومیت خود باشد.آمار جنایتها و خشونتها در کشورهایی اینچنینی در مقایسه با کشورهایی چون جمهوری اسلامی ایران، که داعیه حکومت مذهبی و مصداق مدینه فاضله را با خود یدک می کشند ، بسیار پایین و در حد صفر است. پس باید اندیشید و برای آینده ایران و ایرانی کوشید.
همایون نادری فر
24/9/2011