صدای سیامک ها و حسین ها باشیم


بعد از این‏که  در سال 87 ،امیررضا میرصیافی نویسنده وبلاگ " روز نگار"  را درزندان کشتند، فضای جامعه ایرانی وبلاگ‌ نویس در شوک ناخواسته ای فرو رفت. سازمان‏ها و گروههایی که در اعتراض به این جنایت حرکت کردند، فعالیت‌شان محدود به همان دوره بود و بعد ها دیگر به این فعالیت ادامه ندادند! در حالی‏که در پنج سال اخیر وبلاگ‏نویسی و شبکه ‏های اجتماعی همیشه ابزار اول برای ارتباط گرفتن با ایران بوده است
.
در ادامه این سالها به تناوب شاهد دستگیری ها و قتلهایی در میان جامعه نویسندگان و کنشگران فضای مجازی بودیم که باید اعتراف کرد،درصد بالای آگاهی های جامعه امروزی ،مدیون تلاش این جامعه گمنام  و بیشتر با نام مستعار ،بخصوص در داخل کشور بوده است .
رفتار دور از انسانیت و وحشیانه رژیم با حسین رونقی و نیز قتل ستار بهشتی در روزهای نه چندان دور ، بار دیگر توجه محافل داخلی و بین المللی را به برخوردهای سیستماتیک رژیم جمهوری اسلامی با فعالین وب ،جلب نمود .
آنچه امروز باید بیش از پیش به آن پرداخت و اجازه نداد تا بار دیگر اسیر فراموشکاری مزمن ما ایرانیان شود !؛ شرایط اسفناک زندانیان وبلاگ نویس و وب نگار در کنار دیگر زندانیان سیاسی و عقیدتی است .
سیامک پور شجری نیز یکی از وبلاگ نویسان پر توانی است که جمعیت آگاه ایرانیان ،به او مدیون است .

صدای سیامک ها و حسین ها باشیم .
همایون نادری فر
28 مارس 2014
یک جای خیلی دور از میهن !

آیــا اراده ای بــرای نجــات میـــهن داریــد ؟


ای مردان و زنان ایرانی
آیا اراده ای برای نجات میهن دارید ؟

آتش میگیرم ، وقتی در تهران 17 میلیونی ،نوری زاد به تنهایی مقابل کاخ اداره اطلاعات قدم می زند و فریاد حق طلبی سر می دهد !

دلم می گیرد وقتی حسین رونقی روی تخت بهداری زندان ناله می زند و پدرش به تنهایی در شهر میلیونی تهران ،برای نجات فرزندش ،دست به تحصن زده است !

دندان هایم را به هم می سایم ، وقتی هزازان هزار وکیل و حقوق دان این مملکت ،در برابر زندانی شدن همکارانشان خفه خون گرفته اند !

بغضم می ترکد ،وقتی بار دیگر شاهد پر پر شدن فرزندان این آب و خاک می شوم و شاهد یتیم شدن کودکان بیگناه و مظلوم!

دلم را می سوزاند صدای آه سوزناک مادر ستار و مادر سعید زینالی و مادرهای پارک لاله !

نفرت سراسر وجودم را فرا می گیرد وقتی می شنوم میلیاردها دلار سرمایه این کشور صرف پروژه های ایدئولوژیک رژیم در خارج می شود ولی در داخل کشور ،هستند بسیارانی که سقفی برای زندگی ندارند و به نان شب محتاجند !

جنون سراپایم را می گیرد ،وقتی جوانی را به جرم دزدی تنها 70 هزار تومان و آنهم برای تامین هزینه دارو و درمان مادر، به دار می آویزند ولی دزدان میلیاردی با وقاحت تمام با سرمایه های مردم به خوشگذرانی های خود می پردازند و راست راست در خیابانها با خودروهای گرانقیمت خود ویراژ می دهند !

باز هم بگویم؟
عاقل را اشارتی کافی است ...!

تونس
مصر
لیبی
اوکراین
ونزوئلا
ترکیه
ایــــــ....؟

همایون نادری فر
25 مارس 2014
یک جای خیلی دور از وطن

سخنــی با گــــروه جیـــش العـــــدل



آقایان جیش العدل ؛ می دانم که شما نیزعزیزان خود را درمبارزه با رژیم از دست داده اید . با درست و غلط بودن مبارزه تان و یا اهدافتان کاری ندارم ،چرا که باید در جایگاه شما می بودم تا بتوانم درست قضاوت کنم ! ولی یادتان باشد :
" کشتن گنجشک ها، کرکس ها را ادب نمی کند"
باید خوب بدانید که جان فرزندان این مرز و بوم برای این رژیم سفاک ،ارزشی ندارد.بخصوص شهروندان درجه 2 و آنان که خارج از دایره حکومتی ،به گذران زندگی بخور و نمیر خود می پردازند .
کاش به جای این سربازان وظیفه و آن گروهبان جاوید نام که شاید از نبود فرصت شغلی و بیکاری به ارتش پیوسته بود ( کاری که خیلی وقت است در ایران ،شاهد آن هستیم )، آن قاضی و آن دادستان بی رحم را به گروگان می گرفتید که حکم به اعدام و زندان می دهد و یا با حمله ای به بساط اعدام در ملا عام این دژخیمان ، لرز را بر اندام آنان می انداختید و شاید مردم عافیت طلب ما هم از ترس امنیت جانی در مراسم نمایش اعدام ، در این نمایش حاضر نمی شدند !
با نوع مبارزه و هدفی که بر اساس ایدئولوژی مذهبی تعریف کرده اید موافق نیستم و امیدوارم با تعقل و نگاهی به واقعیات روز جامعه ایران ،در استراتژی مبارزاتی خود با رژیم فاسد ، تغییراتی درست و انسانمدارانه بدهید و در انتخاب اهداف مبارزاتی ،اشتباه نکنید .
در آرم سازمانی شما ،جمله ای حک شده که می گوید " همانا خداوند به عدالت فرمان می دهد" ولی آیا این رفتار شما نشان از عدالت است ؟
پاسخ فرزند بیگناه ده روزه گروهبان دانایی فر را چه خواهید داد؟!
آیا نمی دانید که این خانواده و بسیاری دیگر همچون آنان ،خود قربانیان این رژیم هستند ؟!
چرا برای مافیای خبری جمهوری اسلامی و مظلوم نمایی آن و شعار قربانی تروریست بودن آنها در جامعه بین الملل ،خوراک تبلیغاتی درست می کنید ؟!
منتظر آزادی دیگر سربازان گروگان در نزد شما هستیم و می دانیم که برای هر عقل سالمی تا به امروز باید ثابت شده باشد که جمهوری اسلامی قابل اعتماد برای مذاکره و درخواست حق نیست و نباید از دیگر رنج کشیدگان این سرزمین در جهت معامله با دشمنان این سرزمین استفاده کرد .
فراموش نکنید که این سربازان و خانواده آنان نیز همانند میلیونها ایرانی ، اسیر ستم اشغالگران این سرزمین اهورایی هستند .
آزادشان کنید.

همایون نادری فر 
 5 فروردین ماه 1393 خورشیدی
در تبعیدی ناخواسته و دور از میهن

بهــــــار در پاییـــــــز






اینجایی که من زندگی میکنم ،چند روز دیگه پائیز شروع میشه ! وقتی شور و شوق هموطنانم رو برای آغاز بهار و عید نوروز می بینم ، از خودم می پرسم ،چرا این شور و شوق در من نیست ؟!
شاید بهاری را نمی بینم که بیاید ...
شاید هم خیلی از آن آب و هوا دور شده ام و بوی بهار را نمی شنوم !
هزارها هزار کیلومتر از سرزمینم دورم ... و حتی در نیمکره ای متفاوت در کره زمین
ولی غم و اندوه تک تک رنج دیده گان و ستم کشیدگان سرزمینم را از این فاصله احساس میکنم ...

صدای آه مادر ستار هر شب در گوشم زنگ می زند ...
صدای ناله حسین رونقی روی تخت بهداری زندان...
صدای گریه های وقت و بی وقت مادر سعید زینالی ...
صدای پای قدم های مادر ندا و مادر سهراب روی زمین گورستان ...
صدای فریاد مادری که عزیزش ،پای چوبه دار،دیدارش را طلب می کرد...
صدای همهمه مردم در صف سبد کالا ...
صدای کودک دست فروش سر چهار راه ... آقا یکی بخر!
صدای کشیده شدن پاهای پدرهایی که در شب عید و با دست خالی ،نای رفتن به خانه را ندارند...
صدای فقر ...
صدای بی عدالتی...
صدای بغض های در گلو مانده ...
همه را می شنوم ...

و امشب آن کودک با لبخندی بر لب ، کارتنهای میوه بساط دست فروشی پدر را آتش می زند  و از روی آن می پرد تا با زبان کودکانه بگوید : سرخی تو از من ،زردی من از تو ...
و پدر این شادی کم جان کودک را نظاره می کند و لبخندی تلخ بر لب دارد : آیا سال دیگر چشمی برای دیدن این منظره خواهم داشت و یا نایی برای همین نیم لبخند تلخ ؟

هموطن ...ایرانی ... عید و شادی را برای همه ایرانیان بخواهیم .
همّت کنیم و شادی را از نو به این سرزمین بازگردانیم .
ایران تو را می طلبد .
تو و من ، همه ایرانیم !
بهارانم آرزوست .

همایون نادری فر
چهارشنبه سوری سال 1392 خورشیدی
یک جای خیلی دور از وطن