تشابه جامعه ایران با تخم مرغ











"وقتی تخم مرغ به وسیله یک نیرو از خارج می‌شکند ، یک زندگی به پایان می‌رسد. وقتی تخم مرغ به وسیله نیروئی از داخل می‌شکند، یک زندگی آغاز می‌شود. تغییرات بزرگ همیشه از داخل انسان آغاز می شود!" فراموش نکنیم تغییرات بزرگ در کشور ما ایران نیز بایستی خواستگاه داخلی داشته باشد و با کمک اپوزیسیون واقعی و میهن دوست خارج از کشور که به مثابه نوک زدن پرنده مادر به تخم مرغ برای کمک به خروج جوجه است ،این مهم انجام پذیرد . در عین حال بایدمواظب کفتاران و روباهان در کمین نیز باشیم......پاینده ایران


پناهنده سياسي كيست؟


زنده یاد غلام حسین ساعدی

پناهنده سياسي كسي است كه چهره به چهره روبه ‌رو، در برابر حكومت مسلّط ايستاده بود، و اگر بيرون آمده،‌از ترس جان نبوده است.او با همان فكر مبارزه و با سلاح انديشه خويش ترك خاك و ديار كرده است .در اين ميان هستند بسياري ازنويسندگان،شاعران، نقاشان،‌مجسمه ‌سازان، كه سلاح آنها همان كارشان است و در جرگه رزمندگان ديگر قرار مي‌گيرند. پناهنده سياسي نيّتش اين است كه با جلادان حاكم بر وطنش تا نفس آخر بجنگد و حاضر نيست از پا بيفتد. به لقمه ‌ناني بسنده مي‌كند، ناله سرنمي ‌دهد و شكوه نمي ‌كند.مدام در تلاش است كه ديوار جهنم آخوندها را بشكند و به خانه برگردد. خانه ‌او وطن اوست.براي تميز كردن خانه قدرت روحي كافي دارد و وقتي آشغالها جمع شدند، حاضر است سرتاسر وطن را با مژّه‌هاي خود پاك كند.از جان گذشته است ‌و مطلقاً‌ نمي‌ترسد.پناهنده سياسي نارنجكي است كه به ‌موقع مي‌خواهد ضامن را بكشد و كوهي را از جا بركند با دست بريده براي هر كار يدي حاضر است، با پاي بريده مدام مي ‌دود و با چشمان كم ‌سو همه ‌جا را مي‌بيند.‌روحيه پناهنده سياسي عضلاني است، انگار كه از سرب ريخته شده.واهمه ‌يي از مرگ ندارد، ‌و زماني كه خود را در صف پناهنده‌هاي قلابی مي‌بيند، خشم جان او را به لب مي‌رساند، چون مي‌بيند ستون فقرات بشردوستي ساخته و پرداخته حكومتها فرقي بين او و دلالان اسلحه نمي‌گذارد. اولي مدام با دو گذرنامه در رفت و آمد است.. ولي او اگر پا به وطن بگذارد،‌ جمهوري اسلامي امكان نفس كشيدن نيز برايش نخواهد گذاشت و پاي ديوار خواهدش كاشت و سوراخ سوارخش خواهد كرد.دراين‌جاست كه قوانين به يك‌باره بي‌اعتبار مي‌شوند. دراين جاست كه بايد تأملي مثلاً‌در «قرارداد1951» كرد، يا در قوانين و مقرّرات ديگر

سوءتفاهم نشود، منظور اين نيست كه كشورهاي پناه‌دهنده سختگيري بكنند. اصلاً حتّي تلاش فراواني بايد كرد كه به آواره‌هاي دور افتاده بيش از پيش توجّه شود،‌اين تلاش امر بسيار لازمي است. غرض اين است كه فرق «پناهنده‌سياسي» قلابی با «پناهنده‌سياسي واقعي» روشن شود. اين دو از يك جنس و از يك قماش نيستند.

پناهنده سياسي قلابی جانوري است همه چيز خوار، ولي پناهنده سياسي واقعي انساني است ، بي‌هيچ چشم‌داشتي مي‌خواهد كمر رژيم جمهوري اسلامي را بشكند، خشت روي خشت بگذارد و خانه تازه و وطن تازه‌يي بسازد.

ميان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمين تا آسمان است

سیرک انتخاباتی جمهوری اسلامی


پس از برگزاری آخرین انتخابات ریاست جمهوری اسلامی در خردادماه 1388، در حالیکه میلیونها ایرانی در خیابانها حق خود را فریادمی کشیدند، اعتراضات آنان نسبت به تقلب در انتخابات، با سرکوب شدید و بی سابقه حکومت روبرو گردید. حاکمان، فریاد آزادی خواهانه آنان را فتنه نامیدند، صدا و سیمای وابسته به بیت رهبری، اعتراضات مردمی را به عده‌ای «اغتشاشگر» نسبت داد، رئیس جمهور منتصب ولی فقیه، جوانان این مرز و بوم را خس و خاشاک نامید و علی خامنه ای، مسئولیت «خون‌ها و خشونت‌ها و هرج و مرج‌ها» را بر عهده کسانی دانست که از اعتراضات پشتیبانی می‌کنند.
با دستور مستقیم شخص علی خامنه ای، ولی مطلقه جمهوری اسلامی، نیروهای امنیتی و لباس شخصی ها، بر مردم آتش گشودند، بسیاری از شهروندان کشته و تعداد زیادی زخمی شدند، به کوی دانشگاه وحشیانه حمله کردند، تعداد کثیری از فعالان سیاسی-مدنی، روزنامه نگاران، وبلاگ نویسان و مردم عادی، بویژه جوانان، بازداشت و زندانی شدند. زندانیان را با قساوت تمام شکنجه و آزار جنسی دادند و تعدادی از دستگیرشدگان را به قتل رساندند.
دو سال و اندی پس از اعمال این جنایات وحشیانه و دهشتناک علیه مردم ایران، در آستانه نهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی، ولی فقیه با همراهی شورای نگهبان و وزارت کشور دولت انتصابی اش، در تدارک برگزاری نمایشی دیگر است. علی خامنه ای که مسئول اصلی این جنایات می باشد و از تقلبی که با فرمان شخص او صورت گرفت، به خود می بالد و نامزدهای انتخابات را که رای آنها نادیده گرفته شد، افراد ناباب، نادان و بعضاً معاند، می نامد، بار دیگر، وقیحانه خواستار حضور پرشور مردم در این سیرک انتخاباتی شده است.
جمهوری اسلامی با نقض مستمر حقوق اساسی شهروندان، همچون آزادی اندیشه، آزادی بیان، آزادی مطبوعات و آزادی احزاب، حق انتخاب شدن و انتخاب کردن در یک فرایند آزاد، سالم و عادلانه را از شهروندان ایرانی سلب نموده است. بر همین اساس، در آستانه انتخابات مجلس شورای اسلامی، بسیاری از نیروهای سیاسی-مدنی از طیف ها و اندیشه های گوناگون خواستار تحریم انتخابات شده اند.
اتحاد بی سابقه نیروهای سیاسی-مدنی ایرانی، بمنظور تحریم انتخابات نمایشی مجلس شورای اسلامی، ضربه ای سهمگین بر پیکره لرزان این رژیم وارد نموده تا آنجا که علی خامنه ای، تحریم کنندگان را «پادوهای قرارگاه فرماندهی کفـر» توصیف نموده است، غافل از آن که مردم آزادیخواه ایران پس از سال ها مبارزه برای احقاق حقوق اساسی خود، فصل جدیدی از همگونی و یکپارچگی را در مسیر گذر از این نظام و گذار بسوی دموکراسی در ایران باز نموده است.
هم میهنانم،
در این شرایط حساس و بحرانی، شرکت در انتخابات نمایشی حکومت اسلامی، پایمال نمودن خون هزاران ایرانی است که جانشان را در راه آزادی، دموکراسی و سربلندی این سرزمین فدا نمودند، شکستن عهدی است که با زندانیان سیاسی-عقیدتی بسته ایم، کسانی که برای آزادی ما و سرزمینمان، دربند این حکومت مستبد گرفتار شده اند.
بر این باور هستم که،
- تنها راه برون رفت از شرایط موجود، گذر از چارچوب قانون اساسی این حکومت و نظام مستبد اسلامی است.
- بهترین و کم هزینه ترین راه برای تامین و حفظ امنیت و سرمایه های ملی، ایجاد فضای مناسب برای برقراری " آشتی ملی " و " عفو عمومی " با اراده و همگامی همه نیروهای مسلح، کنشگران سیاسی – مدنی از هر طیف و اندیشه ای، روحانیت و دیگر گروه ها می باشد.
برای دستیابی به حکومت صندوق رای و حاکمیت پایدار مردم بر مردم در ایران، در چارچوب برگزاری انتخابات آزاد، سالم و عادلانه بر اساس معیارهای بین المللی، از پا نخواهم نشست.
انتخاب آزاد برای ایران آزاد
رضا پهلوی


چرا برخی برای نجات جمهوری اسلامی متحد شده اند؟




گاهی برای محکوم کردن رژیمی دلایل کافی لازم است . گاهی برای اصلاح رژیمی دلایل کافی لازم است . گاهی برای سرنگون کردن رژیمی باز هم دلایل کافی لازم است . حالا که دلایل کافی از کافی هم گذشته و لبریز شده و در اقصا نقاط جهان آمادگی برای سرنگونی آخوند ها وجود دارد ، کجای کار لنگ است ؟ زیر میز ها و پشت پرده ها و توی اتاقهای در بسته چه خبر است ؟ چرا کاپیتالیسم و سوسیالیسم و کمونیسم در یک هدف واحد ( نجات آخوندها ) متحد شده اند . ؟

چرا نماندیم و فرار کردیم!!!

روی سخنم با کسانی است که این سئوال را این روزها باز از ما می پرسند :چرا از کشور فرار کرده اید و می ماندید مانند نلسون ماندلا ،بهای رسیدن به آزادی را می دادید!!!! دوست عزیز..هموطن گرامی..اگر ماندنی در کار بود و ماندنی را احساس می کردیم مطمئن باشید می ماندیم ...اگر می دانستیم که حیثیت ،غرورمان و روانمان سالم خواهد ماند، تا روز رستاخیز مردم و تا زمانی که درب زندانها شکسته شود و ما آزاد شویم، می ماندیم......ولی آیا تضمینی بر ماندن ما بود؟!...تضمین می دادید که با همین هوش و حواس و با همین شکل و شمایل دوباره به آزادی برگردیم؟؟!!!....خواهش می کنم شما دیگر به زخممان نمک نپاشید که این روزها سکوتمان همه فریاد است و فریاد.........




به ایرانی بودنم افتخار می کنم...

دیشب وقتی نام ایران را در یک همایش معتبر بین المللی شنیدم و نماینده شایسته کشورم را بر روی سن گلدن گلوب دیدم ،بار دیگر به ایرانی بودنم افتخار کردم. شاید ماهها بود که هر جا سخنی از من و ما می شد ، نگاههای با تردید مردمان ملل دیگر به نوعی بر من سنگینی می کرد. ولی دیشب برداشته شدن این سنگینی بار و سبکی خاصی را به عینه احساس کردم و چه حس زیبایی بود....
نام ایران و تکرار آن برای من و هر ایرانی میهن پرستی ،حس غرور سرکوب شده مان را بار دیگر سراپا می کند و این مهم را فرهادی عزیز با تلاش هنرمندانه اش برای ما و ایران ما مهیا ساخت.....سپاس اصغر جان


امروز فقط اتحاد و همبستگی

در مقطع خاصی از تاریخ ایران قرار گرفته ایم و تحولات بین المللی و در راستای آن تحولات درونی ایران،نشان از روزهای پر حادثه ای را در آینده نه چندان دور می دهد.آنچه که بیشتر از تمامی موارد دارای اهمیت ومهم است ،رسیدن اپوزیسیون و مخالفان جمهوری اسلامی به یک توافق اساسی مبنی بر تشکیل یک شورای ملی جهت مدیریت این بحران در حال وقوع است.تجربه سی واندی سال به همه ما ثابت کرده است که هر جا مسائل شخصی و گروهی در یک مجموعه ملی ،پررنگ شده،ایرانیان به نوعی با عدم اعتماد و بد بینی به موضوع نگاه کرده اند و یکی از بزرگترین موانع تشکیل این تشکل ملی تا به امروز به نظر من،همین موضوع بوده است. امروز نیاز واقعی ایرانیان برای نجات از شرایط حاد کشور و گریز از سیاستهای غلط جامعه بین الملل در مورد مردم ایران،همانا رسیدن به اتحاد و همبستگی و کنار گذاشتن من،من های شخصی ، گروهی و تعامل و سعه صدر تک تک گروههای سیاسی مخالف رژیم با تمام تفاوتهای در دیدگاه و اندیشه است.امروز آنچه که می تواند ما را به این اتحاد استراتژیک برساند،همانا هدف مشترکمان در سرنگونی نظام جمهوری اسلامی و ایجاد یک حکومت بر مبنای دمکراسی و سکولاریسم است.
دیروز سخنان بسیار منطقی و سیاست ورزانه شاهزاده رضا پهلوی را در جلسه ای در اتاق سخن که به دعوت گروههای چپ با آن پیشینه تاریخی مخالفت با حکومت سلطنتی راشنیدیم . مجموعه سخنان و روند جلسه نشان از شفافیت و اقناع گروهها و افراد در رسیدن به نقطه مشترک بود و این نوید بزرگی بود برای کسانی که این روزها شبانه روز برای تشکیل شورای ملی ایرانیان با حضور تمامی نمایندگان گروهها و اشخاص تاثیر گزارایرانی ،تلاش می کنند.
مجموع صحبتها و پرسش و پاسخهای جلسه دیروز را در اینجا قرار می دهم و امیدوارم هر ایرانی دوست دار وطن ،وقتی گذاشته و به مجموع سخنان این جلسه گوش دهد. در اینجا ضمن تشکر از جناب حشمت رئیسی برای اداره خوب جلسه،امیدواریم که این جلسات شروعی بر رفع ابهامات در مورد افکار دمکراتیک شاهزاده و برنامه های ایشان برای آینده ایران ،برای همه کسانی باشد که متاسفانه دانسته یا ندانسته اسیر تبلیغات منفی شده و نسبت به ایشان دشمنی می ورزند .

21 اسفند چه روزی است ؟





در تاریخ ایران اتفاقاتی بر اساس حساب روزها و ماهها و سالها همیشه مطرح بوده و برای ما ایرانیان اینگونه بحثها و سخنها در مورد سالگرد و روز گرد و صدمین سال و گذشت هزاران سال و قید های مشابه ،دارای جایگاه خاصی است.....دوستان عزیز 21 اسفند نیز می تواند نشانگر روزی در تاریخ سیاسی ایران بر اساس یکی از قیود مشابه ذکر شده در بالا باشد و چه چیز مهمتر از اتفاقات و رخدادهای ماههای اخیر، یکروز بسیار تاریخی از نظر قید زمانی که در نبرد علیه کلیت رژیم جمهوری اسلامی می تواند نشانگر یک حرکت و فعالیت مداوم باشد و انرژی دوباره ای برای شدت بخشیدن به این مبارزات به ملت ایران وارد آورد .. بیست و یکم اسفند 1390 فقط یکبار در تاریخ سیاسی ایران اتفاق خواهد افتاد .دوستان ما در جنبش آذربایجان برای دمکراسی و یکپارچگی ایران ،با پیشنهاد این روز بعنوان نقطه عطفی در تاریخ مبارزات معاصر مردم ایران ،در روزهای آینده جزئیات امر را به آگاهی عموم هموطنان عزیز خواهند رساند
پاینده ایران

هفتاد آرزو دود شد و هفتاد آتش بر نیستان افتاد......




نوزدهم ديماه سال گذشته یعنی 1389 خورشیدی درحاليكه دو پرواز از تهران به مقصد اورمیه به دليل شرايط نامساعد جوي لغو شدند، پرواز سوم كه با يك فروند بوئينگ ۷۲۷ شركت هواپيمايي جمهوري اسلامي ايران انجام ميشد و بنا بود ساعت ۱۶ تهران را ترك كند، با دو ساعت و نيم تاخير ساعت ۱۸:۳۰ مهرآباد را به مقصد اروميه ترك كرد و حدود ساعت ۱۹:۴۵ به دليل آنچه ابتدا بدي آب و هوا اعلام شد در نزديكي اروميه و حوالي جاده دهکده چیچست و نزديك روستاي قره حسنلو سقوط كرد و موجب شد ۸۰ سرنشين اين پرواز جان خود را از دست داده و ۲۵ نفر نيز مجروح شوند.
امروز به پروفایل فیس بوک یکی از کسانی که جان خودشو از دست داده بود سر زدم. آخرین پستش مربوط به حدود دو هفته قبل از سقوط هواپیما بود. یک عکس از دختر چهار ماهه اش. همون عکسی که اکثرا با تیتر کوچک ترین سرنشین هواپیمای سقوط کرده دیدیم.
ترنم پروین پور و پدر و مادرش و ده ها نفر دیگر کشته شدند. هر کدام پدر یا مادر خواهر یا برادر فرزند همسر عشق دوست .... کس دیگری بودند. هفتاد آرزو دود شد و کسی جوابگو نیست و نبود. راستی چه کسی اجازه یا دستور پرواز داد؟
----
یك لحظه بود

هفتاد آرزو كه دود شد

هفتاد كلاس درس و "فردا چه درست كنم برای ناهار"

هفتاد پیامك " وقتی رسیدی بی خبرم نذار"

هفتاد صدای زنگ در خانه و "تز اول دوندوم سویوخدان"

هفتاد ساك پر از خستگی و مهر و هدایا كه پاره پاره شد

هفتاد زخم بر پیکر بی جان كه دیگر دوا نداشت...

اینجا

وقتی تو ای وزیر و وكیل و رییس فلان و حضرت اجل

در خواب ناز متن سخنرانی‌ آتشین و تكبیر به خواب میدیدی

هفتاد آتش به هفت هزار نیستان فتاده بود

صبحت بخیر

نسكافه، شیر؟ تلخ یا با كمی شكر؟

مطالعاتی در بارۀ تاریخ، زبان و فرهنگ ‌آذربایجان ایران زمین





سرزمین آذربایجان که از نخستین کانون‌های مردمان آریایی‌نژاد ایران‌زمین است، در آغاز «ماد خُرد» نام داشت و سبب نیز ‌آن بود که شاخۀ کوچک مادها در آن خانه گزیده بودند. پس از یورش اسکندر و مقاومت این سرزمین به رهبری‌ « آتورپات» (سردار ماد خُرد) این سرزمین، نخست «آتورپاتکان» و «آترپاتکان» و در دوره‌های بعد « آذربایجان» نام گرفت. در دوره‌های گوناگون تاریخی و پس از اسلام با ورود ترکان سلجوقی به ایران، زبان ترکی به آذربایجان راه یافت. با اشغال استان‌های غربی ایران از سوی دولت عثمانی و به دنبال آن، پناهنده‌شدن ایل‌های شاهسون و شقاقی به شاه‌عباس بزرگ، که پادگانی‌شدن شهرها و استان‌های غربی ایران را در پی داشت، سرزمین آذربایجان پذیرای چیزی شد که در اصطلاح زبان‌شناسان، «زبان ترکی سپاهیان » نامیده می‌شود. این زبان پس از ورود به آذربایجان و ورود واژگان زبان‌های ایرانی به آن، برای چندصد سال به عنوان یکی از زبان‌هایی که در آذربایجان بدان سخن می‌گویند، در میان ‌آریایی‌نژادان آذربایجان گویشورانی یافت. زبان ترکی آذربایجانی که دارای گنجینه‌ای بزرگ از واژگان آذری (= زبان آذربایجان پیش از ورود زبان ترکی، و از شاخه‌های زبان‌های پهلوی و اوستایی) و فارسی و عربی است ، با زبان ترکی کشورهای ترکیه و اران (جمهوری آذربایجان کنونی) تفاوت بسیار دارد؛ اما حضور این زبان در آذربایجان، دستمایۀ فعالیت گروهی از تجزیه‌طلبانی شده است که در چارچوب برنامۀ «تأسیس ترکستان بزرگ» و با پیروی از مکتب خود ساختۀ‌ «پان ترکیسم» برای جدایی فرهنگی و سپس جدایی و تجزیۀ سیاسی این سرزمین ایرانی از پیکر ایران فعالیت می‌کنند. پیشینۀ فعالیت برای جدایی آذربایجان از ایران را باید در رویدادهای سال‌های آغازین قرن بیستم جستجو کرد. در ژوئن سال 1918 سران حزب مساوات در اران، پس از دستیابی به قدرت، دولتی را پایه نهادند که آن را «جمهوری آذربایجان» خواندند. در سال‌های بعد، دولت روسیه بلشویکی که با کودتا در جمهوری‌های مستقل کرانه‌های جنوبی دریای مازندران، آنها را اشغال کرده بود نیز، نام « جمهوری آذربایجان» را حفظ کرد.تغییرنام «سرزمین اران» به « جمهوری آذربایجان» واکنش شدید بزرگان ایران و آذربایجان را برانگیخت و روشنفکران و آزادیخواهان‌ آذربایجانی همچون شیخ محمد خیابانی، احمد کسروی و اسماعیل امیرخیزی به آن اعتراض کردند. دامنۀ اعتراض به جایی کشیده شد که گروهی پیشنهاد تغییر نام استان‌ « آذربایجان» به «‌ آزادیستان» را طرح کردند. با تغییرنام «اران» به « آذربایجان» ، کم‌کم تغییردهندگان، نیت واقعی خود را آشکار کردند و ادعا کردند که آذربایجان سرزمینی است دوپاره که نیمی از آن در شمال رود ارس است و نیمی دیگر در جنوب رود ارس. شاعران و نویسندگانی ابتدا در قفقاز و سپس آذربایجان، از جدایی این دو تکه ‌آه و ناله سر دادند و نام‌هایی استعمارساخته، همچون «‌آذربایجان شمالی» و «‌آذربایجان جنوبی» در نوشته‌‌های آنان پدیدار شد. این کار با حمایت تاریخنویسان روسی اتحاد جماهیر شوروی گسترش یافت و به عنوان یکی از ابزارهای فشار بر دولت‌های ایران در طول یکصد سال گذشته به کار گرفته شد. این همه در حالی بود که نام سرزمین‌های شمالی رود ارس‌ـ که برای چندصد سال فرمانروایان ایرانی داشتند، « اران» بود.
فیروز منصوری، پژوهشگر معاصر در کتاب « مطالعاتی در بارۀ تاریخ ، زبان و فرهنگ آذربایجان»‌ پژوهش خود را با بررسی تاریخ، زبان و فرهنگ آذربایجان از زمان ورود سلجوقیان به تبریز آغاز کرده است. او در فصل‌های گوناگون این کتاب، به بررسی دقیق رویدادهای تاریخی ایران و آذربایجان از روزگار سلجوقیان تا به امروز می‌پردازد. کوشش ژرف‌‌نگرانۀ او در مبادی این رویدادها و جستجوی دقیق برای یافتن علت آنها، روند شکل‌گیری چیزی را نشان می‌دهد که در متن‌های تاریخی معاصر، « مسئلۀ آذربایجان» نام گرفته است. او در بررسی‌های خود، کوشش‌های قدرت‌های بزرگ استعماری را برای تجزیۀ فرهنگی سرزمین آذربایجان از راه ترک‌تبار معرفی‌کردن آن نشان می‌دهد. منصوری با بررسی تاریخنامه‌های فارسی و ترکی ایران و عثمانی و سفرنامه‌های جهانگردان اروپایی و دیوان‌های شعر شاعران فارسی‌زبان و ترکی‌زبان ایران، عثمانی و ترکیۀ امروز، کوشش‌های تاریخنگاران پان ترکیست در زمینۀ پیشینه‌سازی برای ترکان و هویت‌سازی دروغین برای آذربایجان را افشا می‌کند. او در پژوهش خود، همۀ ادعاهای پان‌ترکیست‌ها در زمینۀ ترک‌تباربودن آذربایجان و آذربایجانیان را پاسخ می‌دهد و نشان می‌دهد که استعمارگران سدۀ نوزدهم در پوشش میسیون‌های مذهبی ـ و گاهی در پوشش مدرسه‌های اسلامی ـ در آذربایجان سرگرم عملی‌کردن نیات شوم خود بوده‌اند. آنچه پژوهش منصوری را در اندازه‌های یک پژوهش برتر مطرح می‌سازد، بهره‌گیری او از چندصد منبع تاریخی فارسی ، عربی ، ترکی ، ترکی با خط قدیم، ترکی با خط لاتین و انگلیسی است که شرح آنها در کتابنامه‌های جداگانه‌ای در پایان کتاب آمده است. گفتارهای خواندنی این کتاب بسیارند؛ اما از میان آنها می‌توان برخی را دارای ارزش بیشتری دانست؛ از جمله مقاله‌های: « مناسبات سیاسی چندصدسالۀ فرمانروایان آذربایجان با ارمنستان تا ورود سلجوقیان به تبریز»‌ ، « جنگ‌های ایران و عثمانی در قفقاز و آذربایجان» ، «جنگ‌های چهارسالۀ ایلات شاهسون و شقاقی با عثمانی‌ها» ، «تهاجم فرهنگی روسیه به شهرهای قفقاز» ، «برنامه‌های استعمارگران برای آذربایجان»‌ ، « چگونه زبان ترکی بهانۀ تجزیه عراق از خاک عثمانی شد؟» ، « جلوس مظفرالدین‌شاه و غوغای ترک و فارس» ، « میسیونرهای آمریکایی در ایران» ، «چگونه میسیونرهای آمریکایی، نستوریان پروتستان را تابع کلیسای ارتدوکس روسیه کردند؟» و «آذربایجانی ترک‌زبان است نه ترک‌نژاد.»
خواننده با خواندن این کتاب ، آگاهی‌های سودمندی در بارۀ آذربایجان و نقش مهم آن در زندگی سیاسی، فرهنگی و تاریخی ایران به دست خواهد آورد و با سیمای درخشان گروهی از بزرگان این سرزمین، در مقام مدافعان یکپارچگی ایران آشنا خواهد شد.توصیه من به همه هموطنان و دوستان این است که ضمن مطالعه این کتاب ،آن را به دیگرانی که هدف سمپاشی های گروههای تجزیه طلب با تاریخسازیهای غلط و هدف دار ضد ایرانی ،قرار گرفته اند ،معرفی کنند.

سخنی با هموطنان

حجم عظیم تهمت ها و توهین ها و گاها دشنامها را در دو روز گذشته از طیفهای مختلف دو سوی مثلا طرفداران و مخالفان شاهزاده نسبت به ایشان و خانم علینژاد شنیدیم و دیدیم.آنچه که مهم است باز بودن موضوع انتقاد برای دو طرف در یک فضای دمکراسی است ،چه خانم خبرنگار مصاحبه با نوع سئوالها و نحوه ارائه آنها و چه شخص شاهزاده با پاسخهای مورد نظر خودشان . و این موضوع مهمی است در گشایش باب گفتمان تا رسیدن به برداشتهای درست و معقول و پی بردن و رسیدن به جوابهای بسیاری که در ذهن هموطنان شاید باشد و می دانم که هست.
متاسفانه هموطنانی راه را به خطا می روند و در دفاعی نامناسب از عملکرد و گفتمان شاهزاده،و در حمله به نوع برخورد مصاحبه کننده ،با توهین و دشنام به خانم خبرنگار ،بیشترین ضربه را به آرمان ما یعنی شناساندن اعتقادات و باورهای دمکراتیک شاهزاده به عموم ایرانیان و شکستن تابوی ترس از نظام پادشاهی پارلمانی ،وارد می کنندوگروهی نیز از این اشتباه نهایت استفاده را کرده و در صدد نشان دادن این افراد بعنوان نمایندگان طیف شاهزاده و نظام پادشاهی هستند.
ادبیات به کار رفته در نقدهای تند بر علیه طرفین مصاحبه،در فضای مجازی اصلا و ابدا در شان یک ایرانی نبوده و نیست.اگر ایرانی خود را وارث آموزگاری می داند که آموزه اش کردار نیک ،گفتار نیک و پندار نیک بوده است ،چگونه می تواند اینگونه فضای گفتمان را آلوده به ادبیات سخیف کند.
توصیه من به هموطنان عزیزم بعنوان یک قطره از دریای میهن پرستان و آنانی که خود را ایرانی می دانند و برای ایران فردا تلاش می کنند این است که،انتقادهای خود را آنگونه که در شان یک انسان و یک ایرانی است بیان کنند و باز صحبتی را که دیروز بیان کردم تکرار می کنم ، دفاع بد و انتقاد بد بیشترین آسیب را به اهداف کوتاه مدت و بلند مدت اشخاص وارد می کند.
بیایید در این روزهای سرنوشت ساز که بیشتر از همیشه نیاز به اتحاد و همبستگی ملی است ،ضعفهای خود را اصلاح کنیم و با گفتمانی همراه با وقار و متانت ایرانی، خودمان را به جهانیان ،آنگونه که شایسته یک ملت با فرهنگ و تمدن است بشناسانیم.
پاینده ایران و ایرانی

6ژانویه 2012

سخنی با خوانندگان وبلاگ

با درود خدمت خوانندگان عزیزوبلاگ ،تعدادی از بازدیدکنندگان وبلاگ از رنگ زمینه و نوشتار وبلاگ انتقاد کرده بودند و خواسته بودند که بعلت اذیت شدن چشم، هنگام خواندن مطالب ،رنگ نوشته ها و متن را تغییر دهم. با عذر خواهی از همه دوستان،ضمن مشاوره با یکی از دوستان آگاه در زمینه گرافیک ،رنگهایی انتخاب شد که خوانندگان عزیز بدون کمترین مشکلی بتوانند مطالب مورد نظرشان را بخوانند. لازم است ضمن تشکر از دوستان منتقد و راهنما ،از آنها بخواهم، در روزهای آینده بنده را در مورد محتوا و مطالب وبلاگ نیز مورد نقد و راهنمایی قرار دهند و نظرات خود را ارسال نمایند . همچنین پاره ای از نظرات ارسالی بعلت داشتن محتوای دشنام و غیر قابل انتشار،از قسمت نظرات حذف می گردد،از این دوستان نیز خواهشمندم در نهایت بزرگواری انتقادات خود را در قالبی ارسال نمایند که قابل انتشار باشد....با سپاس
پاینده ایران
همایون نادری فر
5 ژانویه 2012

چرا ؟


امروز به مصاحبه خانم علی نژاد با شاهزاده نگاه می کردم و باز صحبتهای گوشه و کنار در ذهنم تداعی شد و یاد گفتگوی بی بی سی با ایشان و دیگر خبرنگاران با همه سئوالات و رفتارهای جهت دار و هدفدارشان افتادم. آخر چرا ما مردمان اینگونه یکطرفه نزد قاضی می رویم؟!
سید حسن خمینی٫ کنار خامنه ای می نشیند ٫ بدون کوچکترین نقدی به دوران پدر بزرگ جانی اش ٫ لبخندکی به جنبش سبز تحویل می دهد ،از خوشحالی بال درمی آوریم و فراموش می کنیم که فامیلش خمینی است!‌! رضا پهلوی که زمان حکومت پدرش کودکی بیش نبوده ٫ به مناسبت ۱۶ آذر بیانیه می دهد ٫ اسم همکلاسیهای اسیرمان را به بزرگی می آورد ٫ راهکار نشانمان می دهد ٫ به نام پدرش به صلابه اش می کشیم که تو حرف نزن چون فامیل پهلوی را داری! هر چه در کتاب دبیرستان جمهوری اسلامی به خوردمان داده اند را بی کم و کاست باور می کنیم ولی آنچه رضا پهلوی در کتابش راجع به محکوم کردن نقض حقوق بشر در دوران پدرش نوشته است را یکجا نادیده می انگاریم! هاشمی رفسنجانی ٫ یکی از سران حکومت ٫ نماز جمعه برگزار می کند و پشت سرش به صف می شویم! رضا پهلوی ٫ با محکوم کردن نقض حقوق بشر در زمان پدرش ٬‌به جنبش سبز امید می بخشد و ما فوری به او حمله می کنیم! که انگار مسئول تمام کارهایی است که *محکومشان* کرده است! مسئول سابق در جمهوری اسلامی ٫ بدون کلمه ای در محکوم کردن و یا حتی نقد! خمینی جنایتکار به سویمان می آید ، با آغوش باز می پذیریم و او را بازگشته به مردم می دانیم رضا پهلوی بدون داشتن مسئولیتی در هیچ حکومتی و با علم به اینکه آوردن نام ۱۶ آذر بعضی طرفداران پدرش را خواهد رنجاند ٫ برای این روز بیانیه صادر می کند ٫ و او را به محکمه می کشیم که تو اشتباه کرده ای برای این روز صحبت کرده ای! هر چند مقایسه دوران خمینی جانی ٫ با محمدرضاشاه که حداقل ایران و ایرانی را دوست داشت و به قول تاجزاده همه چیز داشتیم جز آزادی سیاسی ٫ واقعا درست نیست . عجب مردمانی هستیم ما! گاهی فکر می کنم همین جمهوری اسلامی از سرمان زیاد است که آنچنان کتاب تاریخش را به خوردمان داده اند ٫ که جز آن به هیچ چیز نمی توانیم فکر کنیم!

سالگرد بزرگترین توطئه روسها بر علیه ایران و ایرانی



دولت مسكو اول ژانويه 1925 و درست سه سال پس از اعلام تبديل نام روسيه شوروي به اتحاد جماهير شوروي، مرو و بخارا و دیگر مناطق شمال شرقي خراسان را كه مهد ادبيات فارسي و تمدن ايراني بودند، جدا كرد و تاجيك‌ها (پارسي زبانان) را به نام منطقه خود مختار بدخشان از مرزهاي ايران دور ساخت ،تا به انديشه يكپارچه شدن با ايران و افغانستان و احياء «ايران زمين» پایان دهد. با همين سیاست، دولت مسكو در همان دهه مناطقي از قفقاز جنوبي (آران) را كه پیشتر بنا بر قراردادهاي گلستان و تركمنچاي از ايران جدا ساخته بود، «جمهوري آذربايجان» ناميد.
تجزیه سرزمین های شمالی ایران توسط روسیه گرچه روزي بر اقتدار اين شرقي ترين پايتخت اروپايي افزود، اما در كمتر از يك قرن به بزرگترين مشكل او تبديل شد. عضویت و همپیمانی این سرزمینهای تازه استقلال یافته با غرب و بخصوص در پیمان ناتو ،از جمله معضلات امروز سیاست خارجی روسیه بعنوان وارث حکومت شوروی ،می باشد، پيش بيني مي شود منطقه جغرافيايي شوروي سابق در آينده اي نزديك به يك كانون بحران در جهان تبديل شود. همانگونه كه مشاهده شده نمونه اي از اين بحران زودتر از نقاط ديگر، در گرجستان، اوكراين و قرقيزستان خودنمايي آغاز كرده است. سیاستهای ضد ایرانی شوروی، همچنين در جمهوري تركمنستان نيز به جد پي گيري شد به گونه اي كه نام شهر اشك آباد (برگرفته از شاهان اشكاني) صرفا بر اي نفي هويت ايراني به عشق آباد تغيير داده شد .
اين جمهوريها كه قبلا جز نام بر روي كاغد، اختياري نداشتند پس از تضعيف دولت مسكو (در اواخر حکومت گورباچف) اعلام استقلال كردند و پس از انحلال اتحاد جماهير شوروي به صورت دستوري و نه رفراندم عمومي مستقل شدند .
گفتني است پس از انقلاب سال 1357 خورشيدي، دولت موقت (بازرگان) مواردي از قرارداد 1921 تهران و مسکو را به طور يکجانبه لغو کرد؛ انتظار مي رفت جمهوری اسلامی اگر آنگونه که اوایل ادعا داشت یک حکومت ملی و در پی منافع ملی است!!، پس از انقلاب قرارداد هاي ترکمان چاي و گلستان را هم به همان صورت ،به حالت تعلیق درآورد که نکرد! علت آن لغو و اين سکوت بايد بعدا روشن شود.
البته پس از فروپاشي شوروي در سال 1991 هم اقدامي از سوي تهران در آن زمينه صورت نگرفت، زيرا يک طرف قرارداد ترکمنچاي ( امپراتوري روسيه و جانشين آن اتحاد جماهير شوروي ) ديگر از لحاظ سياسي وجود نداشت (تجزيه شده بود) که اعتبار قرارداد باقي باشد

منبع سایت تابناک با پاره ای ویرایشها و اصلاحات مورد نظر وبلاگ نویس

اختلاسها را فراموش نکنیم.......

امروز برای اولین بار یک نوشته تصویری رو خلق کردم!!(با عرض معذرت خدمت هنرمندان و کسب اجازه از حضور اساتید این رشته ...) (اوضاع این روزها آدم رو به چه کارهایی که وا نمی داره !!!) البته طرح اصلی آدمک را از سایت برهان برداشتم ولی با تغییراتی اون رو تبدیل کردم به شعار و موضوعی که مد نظرم بود و آن اینکه ،در سایه حجم عظیم تبلیغات جمهوری اسلامی برای انتخوابات (انتخابات سابق!) ،اختلاسهای میلیاردی را فراموش نکنیم . چرا که نظام در صدد مسکوت گذاشتن اخبار اختلاسها و لا پوشانی آن با موضوعات دیگر است .....راستی از 3000 میلیارد تومان چه خبر؟!